کیا مراسم عروسی شون خراب شد دوستش نداشتن؟؟

کلا نیم ساعت تو فیلمم فقط از رقص ملت گرفته 

خاطره عروسی  دوست همکارم رو بذار بگم با کلی هزینه  لباس خییلی گرون و تالار گرون ......آرایشگاه به جا اینکه ساعت  ده آماده کنن دو ظهر آماده شد آتلیه اینقدر غر زد به سرشون که دیر اومدی  عکس باغ نمی گیریم عروس هر چی میگه بابا من گرسنه ام  میگن دیره نمیشه باشه بعدا  دیگه هیچی یهو عروس از استرس و گرسنگی قش میکنه میره بیمارستان  ساعت ده شب میرسه تالار که دیگه مهمون ها داشتن شام میخوردن تمام آرایشش هم از بس گریه کرده بود داغون شده بود

اره 

بهش فکر نکن حالا که گذشت بعدا برای سالگرد ازدواجت هر سالی که شد یه مهمونی کوچیک بده دویاره لباس بپوش، یا برو عکس بگیر با همسرت 

بهت تعریف کنم عزیزم؟

دوست من اومده بود سوار ماشین بشه میخوره زمین لبش زخمی میشه طفلک قبل ازینکه برن تالار این اتفاق میفته میگه رفتیم درمونگاه لباسم خونی شده بود همه دورم جمع شدن بخیه زدن ارایشم خراب شد رسیده بودن تالار موقع شام بوده میگفت گریه میکردم منی ک اینهمه هزینه لباس عروس و ارایشگاه دادم همه چیم خراب شد یکی کرم میزد واسم یکی رژ میزد منم گریه میکردم میگفت شوهرم میگفت گریه نکن دوباره جشن میگیرم واست، خلاصه ک خیلی خاطره تلخی شد واسش

باشه 

عروسی پسرعمه ام وضعش هم خوب بود تپ یه تالار ناشناخته که تازه باز شده بود گرفتن قبل کرونا تقریبا ۲ ماه قبلش بعد قبلش واسه خودمون مشکل پیش اومد کلید گم کردیم لباس گم کردیم دیگه در خونه قفل شده بود ارایشگرمون ذیر انجام داد این چیزا 

بعد رفتیم تالار دیدیم تالار اینقدر محیظش زشت بود تموم سنگ که با پاشنه بلند عزیت میشد ادم بعد رفتیم  اینقدر داخل سالن توهم توهم بود و صندلی ها بهک چسبیده بود بعد موقعه شام که نگم شام افتضاح مرغ بو میداد و پرخون بابام که دید گفت شام پخش نکنید زشته ابرومون میره مردم احترام گذاشتن اومدن مراسم الان این غذا باید جلوشون بزاریم  الان از همه رستورتن ها ۳۰ یا۴۰ دست غذا بگیریم ۲ ساعته یا ۱ ساعته میفرستن یا نون و پنیر بدیم خیلی بهتر این غذا دیگه بابای عروس بایام اروم کرد و نذاشت و غذا پخش کردن عزیزم غذا انگار اشغال  جلو مون گذاشته بودن کبابش انگار با اشغال مرغ بود برنجش که دیگه هیچ تازه مو هم توش بود حالم بهم خورد هیچ کسی غذا نخورد بعدش میخواستم برم دستشویی رفتک دیدم اب زیده بود بالا حالم بهم خوردت بود یکم بود تو سالن بود اون های که نزدیک بودن بعدش هم بابام اینقدر عصبی شد همه میگفتن غذا بد بود بابام رفت خونه بعد زنگ زد به من گفت به عمت بگو مراسم تموم کنید و عروس و دوماد زودتر بفرستید که عروس گردون اتفاقی پیش نیاد وایی ما  رفتیم دیدم برادر دوماد یعنی پسرعمم داره خودش میزنه زمین تا یکی از فامیل هامون با ماشین چپ کردن سرعتشون بالا بود مرد حالش خوب بود ولی خانم عزیزم درجا تو کما رفت و فوت کرد خدا رحمتش کنه یعنی عروسی تبدیل شد به عزا که هم ناراحت خونه عمه ام گریه همه یه سری میگفتن تو روستا شون چه ازدواج شومی چه پاقدمی داشتن چون عروس و دوماد ۴ سال قبلش هم نامزد کردت بودن 

استی انگشتم درد گرفت

استی اینشالله به پای هم پیر بشید