دوستم شیش ماهه با یه پسری دوس شده
اسفندماه قضیشو برام تعریف کرد گفت خیلی دوسش داره و...
بعدش ازم خواست که با اون پسر تلفنی صحبت کنم گوشیشو گذاشت رو اسپیکر
باهاش حرف زدم بعد از سلام احوال پرسی گفت حواست بهش باشه هرموقع دیدی خطری تهدیدش میکنه خودتو بنداز جلوش(😐)
منم گفتم باشه حواسم بهش هس بعدش خدافظی کردم
دوم شخص مفرد باهاش حرف میزدم
دیروز با دوستم رفتیم بیرون دوباره
دیروز تولد دوس پسرش بود
بهم گف من یه قولی به پوریا(دوسپسرش) دادم
گفتم چه قولی
گفت قول دادم اگه باتو رفتم بیرون گوشیو بدم دست تو باهاش صحبت کنی تولدشو تبریک بگی اون ازم خواست که اینکارو انجام بدی
😐😐😐 دقیقا همینشکلی بودم
با خودم گفتم چرا باید همچین چیزیو بخواد؟
بعد از کلی اصرار قبول کردم
زنگ زدیم بهش جواب نداد
پیام داد گفت نمیتونم صحبت کنم
دوستن گفت ویس میدیم
تو واتساپیه ویس دادیم اولش دوستم سلام کرد گفت بهت یه قولی داده بودم الان میخوام عملیش کنم الان فاطیما(من) اینجاست بعدش رو به من گفت فاطیما بگو
منم خیلی خشک و خالی گفتم سلام تولدت مبارک
بعد از کلی قربون صدقه ازش خدافظی کرد
بعدش اون پیام داد گفت آها صداشو شنیدم
با یه قلب بنفش💜 و یه لبخند ملیح🙂
اون قلب بنفشش منو کشته
حس میکنم بهم چشم داره
دوستم خیلی غیرتیه اصن اجاره نداده تا حالا که دوستاش با دوس پسرش حرف بزنن فقط چون به من اعتماد داره گذاشته من حرف بزنم
تعجب میکنم که پسره چجوری جرئت کرده از دوستم درخواست صدای منو بکنه
اصن دوستم چجوری به پسره تشر نزده و بهش شک نکرده
چرا خیلی عادی با این مسئله برخورد کرد اونکه خیلی حساس بود سر این ماجراها
از طرفیم حس میکنم این دوتا ینی دوستم و دوس پسرش یه ریگی به کفششونه میخوان منو اغفال کنن
ولی یه حس دیگه بم میگه پسره بهم چشم داره
اگه کمکم کنین ممنون میشم واقن