خونه ی مادرم تو یه شهردیگه هستم،همسرم پیشم نیست.امروز تولدم بود،رفتم بیرون قدم بزنم،وقتی برگشتم خونه زنداداشم کلللی سوپرایزم کرد...کیک گرفته بود،میز چیده بود..مدتها بود سوپرایز نشده بودم،یه جمله ی خییلی قشنگم بهم گفت،گفت خواهر مهربون خودمی،خلاصه اینکه همه ی زنداداشا بد نیستن،خیلیاشون نمونه هستن
خدایا شکرت که هستی... خدای چاره سازم خدای رحمان و رحیمم خدای عزیزم خدایی که دلم قرصِ به بودنت خدایی که تکیه گاهی و هیچ وقت پشتمونو خالی نمیکنی خداااایاااا شکرت... شمایی که داری امضای منو میخونی ، آره عزیزم خود شما رو میگم ، انشالله شاد و خوشبخت و عاقبت بخیر باشی.برای رسیدن به آرزوهاتون دعا میکنم و از خدا میخوام همیشه در کنار عزیزانتون بخندید و طعم خوشبختی رو حس کنید.
با آدمها مهربون باشید،هرکسی که ملاقات میکنید درحال نبرد با جیزی است که شما از آن بیاطلاعید.ببخشید اگه حوصلم نمیشه اشتباهات تایپیمو اصلاح کنم.من دخالتی ندارم کاره کیبرده