منم پسرخالمو از بچگی دوس داشتم اونم منو
الان دوساله باهم رلیم
من قبلش کسیو نداشتم ولی اون درحد چت داشته ک خودم خبر داشتم
حدودا هفت ماه خونمو تو شیشه کرد بخدا قلبمو تیکه تیکه کردع بود
هرکاری کردم ک فقط بتونم باور کنم حرفاش دروغ بودع و دوسم نداشته
یروز از خاب بیدار شدم دیدم امروز فرق داره
امروز انگار واقعا دیگ فراموشش کردم واس همیشه
با اینک رابطه رو قطع نمیکرد ولی بهم میگف از زندگیم برو
شبش برگشت :) فک کن بین فراموشی من و پشیمونی اون فقط چنساعت فاصله بود
یهو ساعت 3 صب بهم تکست داد ک بدون تو نمیتونم دیگ دارم دیوونه میشم خیلی نسخم
منم فقط درحد ایموجی فرستادن جواب میدادم
خیلی ازم خاهش میکرد ولی واقعا از سرم افتاده بود دیگ نمیخاستم این چیزی از خودم ساخته بودم بشکنه
بهم قول داد کاری کنه ک همچیو فراموش کنم
خیلی میگذرع ازون موقع
و واقعا الان همچی خوبه
جون بخام میدع چون بهم ایمان اوردع چون هیچکس جز من پای بدیاش نمیمونه
12 روز دیگ اعزام میشه
از سربازی ک برگردع عروسی میکنیم
عشق قشنگه ها ولی عاشقی کردن خیلی سخته
شاید سخت ترین کار دنیا