ماازهم دوریم درحال حاضرولی توچت دوتایی لحظه های عاشقونه میسازیم
روزپزشک ازبیمارستان میایم بیرون یه سبدگلی زیباتودست اقایی وازکنارمون ردمیشه
یک دفعه معشوقم میگه کناریه کامیون بایستم ودستموتکون بدم بی دلیل میخواد فیلم بگیره
تکون میدم بالبخندونگاه به معشوقم که ازکامیون کلی گلبرگ روسرم میریزه
بعداون سبدگلی که دست اون اقابودومیده به همسرم
همسرم میده به من به همراه یه طلا