همسرم چندوقتي بود كه اعتياد پيدا كرده بود و من كه بهش ميگفتم زيرش ميزد و زير بار نمي رقت
تا اينكه كرونا گرفت و خونه نشين شد و ديگه رسما جلوي من شروع به استفاده كرد و من خيلي ناراحت ميشدم و همش بهش ميگفتم ترك كن
خلاصه رفتيم مسافرت خونه ي يكي از دوستاي شوهرم
دوستاي قديمي كه از وقتي شوهرم ميكشيد همو نديده بودن
روز برگشت دوستش منو كشيد كنار و بهم گفت كه اگه شوهرت همينطوري ادامه بده دوسال ديگه بچه هاش نميشناسنش
بهش از طرف من اين حرفو بگو
من الان چون تو خونمه بهش هيچي نميگم
خلاصه من تو مسير برگشت باهاش صحبت كردم و حرف دوستشم بهش گفتم و شوهرم روزي كه رسيديم رفت دكتر و شروع به ترك كرد و من خوشحالترينم
انشالله هيچ كسي گرفتار اين موضوعات نشه چون ناراحتي اعصاب مياره به نظرم