2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آره خیلی 

تنقلات فرآوری شده و پرنمک و چربه 


خیلی وقتا مردم در مورد سفر به گذشته فکر میکنن و نگران یه تغییر تصادفی تو زمان حال هستن                                اما هیچکس تو زمان حال فکر نمیکنه که بتونه آینده خودش رو به طور اساسی تغییر بده...!  

بله خیلی

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم🌺موجیم که آسودگی ما عدم ماست🌺ما نسل به نسل درپناهت هستیم یاحسین❤فَفَرِج عَنّا بِحَقِّهِم فَرَجَاً عاجِلاً قَریبا🌺یاصاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی 🌺

منم اوایلش فقط چیپس پفک میوه الوچه لواشک زنده نگهم داشت

من ریخته ام در رگِ توشیره جان؛هی چرخ بزن درمن ودل رابتکان ؛ این همنفسی چه حس و حالی دارد؛درپیکرمن دوقلب دارد ضربان❤

کم کم بهتر میشی. 

بهتره نخوری. ضرر داره

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه

یه روز صبح خیلی زود (۵صبح) منتظر ماشین بودم که بیاد دنبالم و برم سرکار.. هوس پفک کردم..یه پفک نمکی مینوی بزرگ آوردم رو تخت و تا تهش خوردم😋 چند ماه بعد متوجه شدم که اون روز باردار بودم و اون هم ویارم بوده😅😅

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بیاین لطفاً

zahrasadat_86 | 19 ثانیه پیش
2791
2779
2792