شوهرم چند ماه پیش دو بار رفت خونه خواهرش که براش امپول بزنه درحد چند دقیقه چون کرونا هست گفت خواهرم بلده میرم اون بزنه خیلی کوتاه در حد امپول زدن رفت...همون دوبارم خواهرش کلی من من میکرد انگار تو رودربایستی قبول کرده بود..بعد شبش اس داد به شوهرم که کرونادهست و دیگه نیا اینجا به خاطر بچه هام میترسم و این حرفاااا...
این بماند برادچند ماه پیشه....
حالا مادرشوهرم زنگ زده که ما داریم میریم خونه دخترم شام گفتم زنگ بزنم شما هم بیایین بریم...اگه میایین بهش زنگ بزنم بگم که مثلا شام بیشتر بذاره....
حالا ماهم خدایی بهدخاطر کرونا جایی نرفتیم خونه ایم... گفتم ممنون ما نمیاییم... مادرشوهرم ناراحت شد کلا از اول که زنگ زد لحنش ناراحت و شاکی بود چون تلفنش جواب نداده بودم مویایلم رو سایلنت بود جواب نداده بودم لحن شاکی بود با تیکه میگفت زنگ میزنم جواب نمیدی...
گفت بیایین دیگه خونشون بزرگه....دیدم شاکی ووناراحته کلا اخرش گفتم نه نمیاییم اخه اونا رو کرونا حساسن به خاطر بچه هاش نمایین دیگه ...بهش برخورد و زود خدافظی کرد....
شما بودین می رفتین یا چی میگفتین؟؟