یه خواستگار داشتم عتیقه ی عتیقه یعنی سممممم خالص
مادرش میگفت از عروسی خبری نیست خونه هم نمیتوتیم برات بگیریم باید بیای با ما زندگانی کنی😂😂سر وار بری تو مخارج به پسرم و ما کمک کنی.
پدرشم بنده خدا جانباز و موجی بود...
هیچی دیگه هود پسر هم شکاک و بددهن و بی تربیت و کچل تازه قدشم از من کوتاه تر بود😐
تازه مادرشم گفته بود به مادر من که پس جواب نهایی از طرف خانواده پسر اگه خواستیم زنگ میزنیم اوکی میدیم😑دست گلشون رو از بالکن پرت کردم پایین جلوی چشم خودشون.