و خانواده دوماد اصلا نیان؟و حتی داداشای دوماد عروسیش نیان بگن خبر نداشتیم درحالی ک شوهرم چن بار زنگ زد بهشون
شب عروسیمون دعوا شد بخاطر بی احترامیشون
..خانواده دوماد رفتن و ما دوروز بعدش عموهام و بابام باهامون اومدن و بدرقه مون کردن تا خونمون
دلم از اونا گرفته ک نیومدن عروسشونو بدرقه کنن ب هرحال وظیفه ی اونا بود ن عموهام
شوهرم شب عروسی تو خونه بابام تاصبح گریه کرد دوتامون باهم کلی گریه کردیم بخاطر این ظلمی که بهمون شد😒😒
الان هی مادرشوهرم زنگ میزنن کی میاین شهرستان واسه عید دیدنی
ب شوهرم گفتم مگه اونا ما اول زندگیمون بود باما اومدن که ما الان بخوایم بریم پیششون
اونم بیچاره چیزی نگفت
دلم خیلی میگیره وقتی یادم میاد چطور میشه فراموش کرد؟منکه نمیبخشمشون
خدا همچین چیزی رو واسه کسی نخواد خیلی سخته بهترین روز زندگیت دلت بشکنه و حس کنی یه شبه ۱۰۰ سال پیرشدی