هههی چی بگم داغونم از خونوادم از یه سگی تو زندگیم خیلی عصبیم ببخشید اینجوری میگم ولی خواهرم واقعا بهم بد میکنه امشب باهاش دعوام شد کثافت با ناخونااش دستهامو خونی کرد عوصی انقد ازش بدم همش درمورد عشقم بد میگه بخدا نابودم کرده همشون هیچکسو ندارم خیلی خسته ام جز خدا و عشقم و شما کسی نیس عشقم که سالی یه بار وقت گیرش بیاد زنگ میزنه کسی منو دوست نداره خیلی خستم فقط دعا میکنم به خوبی و خوشی برم سرخونه زندگیم باعشقم خستع شدم از مامانم که همش بفکر شوهر دادنه منه و منم کسی دیگه رو دوست دارم کسی نیس بگه من چه خاکی توسرم بریزم یکم اروم بشم😔😔😔😔😔😔