زنی را میشناسم من،که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن،درون اشپزخانه،سرود عشق میخواند…نگاهش ساده و تنهاست،صدایش خسته و محزون،امیدش در ته فرداست………زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه،ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟……زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد،زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند………زنی را میشناسم من که میمیرد ز یک تحقیر ،ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر……زنی با فقر می سازد،زنی با اشک میخوابد،زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند…زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را، ز مردم میکند مخفی ،که یکباره نگویندش چه بدبختی،چه بدبختی……زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد،ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد… تقدیم به بانوان سرزمینم که هرکدام در پس لبخندشان،غمی پنهان دارند…به امید روزی که تمام زنان و دختران این مرز و بوم شاد و آزاد باشند😔
❌اگه به اسم کاربریم گیر بدی یعنی خوده خری🫤 ❌ اگه اون لحظه خوشحال بودی……پس پشیمونی نداره/. پایان های تلخی را باید تجربه کنی تا به دوام نداشتن چیزهای زیبا ایمان بیاوری. تذکر مهم:اگه تو یک تاپیک دارم تیکه پاره ت میکنم تو یک تاپیک قربون صدقه ت میرم…دادا خداوکیلی به اسم کاربریا دقت نمیکنم فکر نکنی دوقطبی ام؛خودتو …نکن برام❤️😁.