جاریم زیادی رکه، میدونم نیت خاصی نداره ولی دائم بدیا رو میگه مثلا تاحالا ۱ سال و نیم ک از عقدم گذشته هنوز ک هنوزه بحث ارایش و ارایشگاه ک میشه همش بهم میگه خیلی بد ارایشت کرده بودن اصلا خوب نشده بودی و کلی با جزئیات در مورد بد بودن ارایش من صحبت میکنه.. خیلی خوبیا هم داره توی رفتارشا ولی خب عادت داره تا یچیزی رو میبینه اول بدی و نکته ی منفی ای ک میبینه رو میگه، همیشه هاااا، درمورد عکسای عقدمم کلی نکته ی منفی گفت بهم. میدونم اصلا حسود نبست ولی این حجم از انرژی منفی ک ازش دریافت میکنم حس خوبی بهم نمیده وگرنه با شخص خودش مشکلی ندارم و دیکه اینکه زیادی اعتماد ب نفس داره بر عکس من،با اینکه من ازش سرترم ولی خب چون همیشه خیلی با اعتماد ب نفس حرف میزنه مادر شوهرم حرفای اونو خیلی بیشتر از حرفای من قبول داره با اینکه اون یه مدرک مسخره از یه دانشگاه روستایی داره و بیکارم هست ولی من مدرک خیلی عالی توی دانشگاه خیلی تاپ دارم و حقوقم خوبه و پرستیژ اجتماعی خوبی دارم ولی ازبس با اعتماد ب نفس نظر میده خیلی نظراتش روی مادرشوهرم اثر میذاره چون مادر شوهرم همیشه نظراتش تحت تاثیر دیگران تغییر میکنه،مثلا اگر جاریم بگه فلان چیز زشته نظر مادرشوهدم ناخوداگاه تغییر میکته و میگه اره زشته یا اگر اون بگه اینکار بهتره نظر مادرشوهرم ناخودآگااااه عوض میشه و خیلی قبولش داره و اینطوری خیلی پیش میاد ک دوتامون نظر میدیم ولی چون مادرشوهرم خیلی تحت تاثیر اون هست، نظرش ب نظر اون تمایل پیدا میکنه و دوتاشون هم نظر میشن و منم بی اعتماد ب نفسم با اینکه خداروشکر همه چیز دارم ولی از بچگی روی اعتماد بنفسم کار تشده و از بچگی خجاالتی و بی اعتماد ب نفس و خود کم بین بودم و نمیتونم پیششون از نظراتم دفاع کنم و همیشه توی جمعشون استرس و ناراحتی دارم😔😔😔 نمیدونم چیکار کنم ک اعتماد بنفسم بالابره نزدیک ۱۰ جلسه هم پیش یکی از بهترین مشاور ها رفتم ولی تاثیر بسزایی نداشت😔😔