2777
2789

هستیم رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم

با خبر باش که بعد از تو چه امد به سرم


در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی

نکته اینجاست که من راز نگه دارترم


گرچه ازردیم ای دوست محال است که من

چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم


من که یک عمر به حقم نرسیدم ای عشق

باشد!از خیر رسیدن به توهم میگذرم

فقط خدا میدونه چند بار گفتیم اصلا مهم نیست و بعدش زدیم زیر گریه ...

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت


من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت


همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه‌ی عشق است چه مسجد چه کنشت


سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت


ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت


نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس

پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت


حافظا روز اجل گر به کف آری جامی

یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت


 | حضرت حافظ🍃|



مدتی هست که حیرانمُ تدبیری نیست...🍃

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد


به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان

که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد


اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم

وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد


چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد

کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد


نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش

بمیرد پیش من رستم چو از دستان من باشد


بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره

برم از آسمان مهره چو او کیوان من باشد


بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را

وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد


چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم

امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد


منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم

چه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشد


زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر

زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد


یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت

بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد


سر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرم

مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشد


سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی

تو خامش تا زبان‌ها خود چو دل جنبان من باشد


|حضرت مولانا🍃|



مدتی هست که حیرانمُ تدبیری نیست...🍃
یک روز می ایی که من  دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی  چشم انتظارت نیستم شب زنده ...

ای جااانم😍😍

اونجاکه یه دخترمیگه:ولی توقول داده بودی....قابلیت اینوداره که عرش خدا روبلرزونه!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792