وقتی اینو مینویسم با دستی که با ضربه های کمربند سیاه شدنو باد کردن توسط پدر بی رحمم
مادربزرگ پدربزرگم واس پسرعمو هام کم نزاشتن ولی چون ما دختریم چن ساله هزارتومنم کف دستمون نزاشتن دیروز واس کوچیکه یه گوشی خریدن با اینکه مارم ادم حساب نکردن
هی بحث بود همه نوه هاش اعتراض کردنو رفتن سر مادربزرگم دعوا منو خاهرمم که از دنیا بدتر
بعد بابام اومد خونه گفت گوشیه رو فروختن ۳۰۰ هم ضرر کردن سر گوشیه قبلش خاهرم زنگ زده بود مادربزرگم گفته بود شنیدم واس حسین پسرعموم ک کلاس سومه اینقد دادید گوشی حتما دارید عیدی نفری ۲۰۰بدید ب ماهم و امروز ما رفتیم پدربزرگم ده تومن داد ب من منم هزار تومن تو جیبم بود گذاشتم سر پوله گفتم بگیر بده ب اونا و دعوای بدی شد
و مادربزرگم عصرش زنگ زد بدش اومده بود خاهرم اونطور گفته ب مادرم گفت شماره دامادمون رو بده مادرم گفت کارت ب اون نباشه گفت ن تا بگم پدر خاهرمو دراره
مادرمم گفت تا منم پدر تورو درارم و مادربزرگم شرو کرد فحش زشت خیلی بد دادن ب خاله هام
و شب ک بابام اومد گفت چرا گوشیو قط نکردیو ب مادرم اونطور گفتی ک اصلا پدرمم پشت مارو نداره همیشه خیتمونم میکنه جلو بقیه منم گفتم این زن بزرگیه خجالت نمیکشه حرف زشت میزنه از ما چ اننظاری داری دیدم گفت میام مث سری قبلی میزنمت بدترشا منم خندیدم رفت کمربندشو اورد چنتا زد بهم محکم از جام تکون نخوردم چون اینقد کتکم زده بود قبلا که میگفتن بزنه فقط بره پوستم کلفت شده بود غرورم نزاشت بگم نزن گفتم بزنع بعدا پشیمون میشه
مامانم اومد جلو گف نزن طوری مامانمو میزد از جلو چشام داشتم دیونه میشدم جیغ میزدم داد میزدم مامانمو هل میدادم بره منو بزنه
بقیشم میگم پایین