من یک خواهرزاده دارم و تا حد مرگ دوستش دارم. عشق به خواهرزاده حسی بود که تا قبل از داشتنش آن را درک نمی کردم. حس فوق العاده ایست. یک حس خوب دوست داشتن!
همه بغل دوستدارند و این بغلکردن اگر از طرف خواهرزادهها باشه حس خیلی بهتری داره ، و بهترین بخش آن کجاست؟ آنها فکر میکنند شما خیلی خوب و باحال هستید، پس همیشه از بغل کردنتان خوشحال میشوند. !
من یک خاله ام،
وقتی خبر مادر شدن خواهرت را می شنوی
روح تازه به جانت می آید،
و دلگرم می شوی، وقتی خواهرزاده ات میخندد،
دندانش نیش میزند، راه می رود و قد میکشد،
تو میمانی و یک دنیا عشق، به لحظه لحظه هایش.
وقتی خواهر زاده ات با صدای شیرین صدایت میکند،
درست همان وقتی که میگوید: خاله،
هر بار ته دلت از جا کنده می شود،
انگار عاشقی، گویی پس از عشق مادر،
عشقی شیرین تر از عشق خاله به بچه ی خواهرت نیست.
غم خواهرزاده آتش به جانت می کشد.
حاضرم جانم را بدهم برای یک لحظه
لبخند زدن از ته دلش.
حاضرم تمام دردهای عالم
را به جان بخرم تا تو بخندی
دلتنگتم فاطمه ایلار