من ۳ روز قبل رفتم خونه خواهرم
نگو همسایه بیشعورش غذا براش آورده بعد بهش گفته من از یه کرونایی نگاه داری میکنم و این غذاهایی که می آوردم غذای اضافه یه کرونایی بوده
تازه خواهرم میگفت ازمایش دادم و میگفت الکی یه خواهر دیگم ترسیده نیومده خونمون و به منم دیر گفت قضیه مشکوک بودنش رو و انتظار داشت خونش بمونم و غذا هم بخورم
من یه ساله نرفتم روستا پیش خونوادم و تازه میخواستم برم روستامون و تو این دوسال خیلی من و مادرم همدیگه رو ندیدیم
چند ماه هیچ جا نرفتم و الان اینجوری قربانی ارتباط و رفت و آمد با این اشنامون شدم
و باید قرنطینه بشم،