ما هرکی بریم خونه مادربزرگم یا خونه اونا منظورم عموم ایناس(ک البته خیلی هم کم میریم خونه خودشون) زنعهموم تلاش داره خوبیایی این پسرشو ب من نشون بده واییی
اون شب رفتیم ظرف بشوریم شروع کرد بچم مهدی اسمش مهدی کلی کمک میکنه خرید میکنه کار خوب داره لباس خرید کردیم براش فلان قدر
بعد جلو مامانم تا میام بگم باور نمیکنه چون زن عموم جلو مامانم خفه خون میگیره😐
من چ کار کنم اخه من بدم میاد از این پسره
با اون قد کوتاهش حالا هی میخواد مارو بهم نزدیک کنه
وایی نمیزاره من درسم تموم شه
البته اینا رسم دارن دختر زود شو هر میدن
منم متنفرم اههههههه
بگید من با این زنعمو چ کنم😐