فکردمیکردم یتیمم یه روز مادر واقعی ام میاد منو میبره با خودش آخه مامانم خیلی با من بداخلاق بود ولی خواهرم خیلی دوست داشت
زن ومرد وقتی عروسی کنن خدا همون شب بچه میذاره تودل زنه.وقتی میخواد دنیا بیاد شکممون خودش بازمیشه بچه میادبیرون بعدم بسته میشه😄😄
یه پسر دستمو گرفت فک کردم مامان شدم😐😐
فکر میکردم عروس یه کسی هست که از مغازه کرایه اش میکنن یه ساعتی میاد توی مهمونی میشینه و میره پولش رو هم میگیره🤕
دوستم کلاس پنجم پری شده بود .بعدش شلوارش کثیف بود امتحان دراز نشست داشتیم نوبت اون شد همه دیدیم کلی مسخره ش کردیم و بهش خندیدم فک کردیم خودشو خراب کرده .آخرش شد گریه گفت پری شدم کسی رو ندارم بهش بگم😔
من فکر میکردم رابطه زناشویی یعنی دو نفر فقط بهم بچسبن و یهو خدا بهشون بچه میده😂😂بعد ۱۳ سالم بود که دیدم پسرخالم پشت موتور داداشش نشسته و بهم چسبیدن😑منم با حالت سکته ایا رفتم جلو داشتم جداشون میکردم
من:😱
پسر خاله هام:😳
موتور بدبخت:🤕😂
فکر میکردم اگه از یه بلندی بپرم و دستامو تند تند تکون بدم پرواز میکنم'''' یا حس میکردم یه گنج زیر خونمونه ' انقدر باغچه را بیل زده بودم که مادرم بیل رو فروخت😕😕😕یا فکر میکردم اگه برم تو کمد لباسام میرم توی دنیای دیگه چون داداشم میگفت من رفتم تو کمد و با تارزان دوست شدم و از شاخه ها آویزون بودم و خیلی خوش گذروندم با تارزان منم فکر میکردم پشت لباسام یه دنیای دیگه اس🙄
تو نوجوونی فکر میکردم همه ی پسرای دور و برم عاشقمن😕
