سلام خانوما
من یه مشکلی با خانواده همسرم دارم، گفتم اینجا مطرح کنم راهنماییم کنین
خواهش میکنم بدون قضاوت و طعنه وارد شید
عرض شود که بنده دانشجوی دکتری آزاد هستم و مدرس دانشگاهم، متولد تهران.
این موضوع از این جهت که روی عزت نفسم تاثیر گذاشته برام مهمه وگرنه زیاد به مسائل حاشیهای اهمیت نمیدم.
داستان از زمان خواستگاری شروع شد. من و همسرم ک متولد و ساکن شهر دیگهای هستن هشت سال دوست بودیم.
از روز خواستگاری خواهراش بنا به ناسازگاری گذاشتن. مثلا شب ب من پیام دادن که مگه تو تهرانی نیستی؟ تهرانیای اصیل شیربها نمیگیرن! (نگید ما پولداریم شیربها چیه و فلان، بطور کلی جهیزیه به عهده مرده هم قانونی و هم شرعی ولی خب خانواده دختر لطف میکنن طبق عرف جهیزیه میدن) من با مطالب داخل پرانتز کاری ندارم مهم نفس عمله که به نظرم خیلی عجیب غریب بود که چرا بخوان در مورد شهر من اینطور حساسیت ب خرج بدن!
ی مدت هم میگفتن چون ما دوست بودیم پس من مشکل اخلاقی دارم!
و چندین مرتبه زمانی ک منزلشون بودم بجای اینکه کاری کنن من تو شهر غریب احساس خوبی نسبت بهشون پیدا کنم و تنها نمونم، شروع میکردن ب زخم زبون زدن که فامیل ما آزاد قبول شده اونهمه ادعا داشت، آزادم شد دانشگاه!
یا چون زیاد باهاشون رفت و آمد ندارم جلوم میگفتن فلان فامیلمون نمیاد تو جمع ما، آدم گریزه!
منو میگفتن! چون اخلاقاشونو میدونم.
داخل پرانتز عرض کنم که چهارتا خواهرن و همه دیپلم و زیر دیپلم که برای من اهمیت نداره چون معتقدم هرکسی خودش راه زندگیشو انتخاب میکنه و مهم خوشحال بودنه