مامانم مریضه ...خونه تکونی هم داره...چندتا خواهربرادره دیگه هم دارم ...اونا همشون میرن کمکش برای خونه تکونی ...ولی شوهره من اجازه نمیده برم ...خیلی خجالت میکشم از مامانم....نمیتونمم بگم شوهرم اجازه نمیده ...نمیدونه فکردمیکنه شوهرم بهترینه ..منم چون مریضه نمیخوام فکرش درگیره زندگیه من بشه...خیلی امشب گریه کردم...دلم میسوزه براش...بالاخره توقع داره...یعنی خدامنا میبخشه؟؟؟
توی ثانیه به ثانیه های زندگیم خدا رو با تمامه وجودم حس کردم...وازش ممنونم که توی فراز و نشیبهای زندگیم همیشه یارو یاورم بوده...ازش ممنونم که حبِ ائمه رو توی دلم قرار داده...خداجونم ازت متشکرم که منِ بنده ی ناچیزت رو با وجودِ تمامِ گناهاش تنها نگذاشتی ...من همیشه به تو محتاجم لحظه ایی و آنی مرا به حاله خودم وا مگذار❤❤❤🙏🙏🙏
توی ثانیه به ثانیه های زندگیم خدا رو با تمامه وجودم حس کردم...وازش ممنونم که توی فراز و نشیبهای زندگیم همیشه یارو یاورم بوده...ازش ممنونم که حبِ ائمه رو توی دلم قرار داده...خداجونم ازت متشکرم که منِ بنده ی ناچیزت رو با وجودِ تمامِ گناهاش تنها نگذاشتی ...من همیشه به تو محتاجم لحظه ایی و آنی مرا به حاله خودم وا مگذار❤❤❤🙏🙏🙏
اگر بنا ب بخشیدن باشه باید بپرسی خدا شوهرمو میبخشه؟ تو شوهرتو میبخشی؟ تو ک کاری نکردی
غصم میشه میگم اگه مامانم از من برنجه وتودلش آه بکشه چی میشه...فردای قیامت چه جوابی بدم...
توی ثانیه به ثانیه های زندگیم خدا رو با تمامه وجودم حس کردم...وازش ممنونم که توی فراز و نشیبهای زندگیم همیشه یارو یاورم بوده...ازش ممنونم که حبِ ائمه رو توی دلم قرار داده...خداجونم ازت متشکرم که منِ بنده ی ناچیزت رو با وجودِ تمامِ گناهاش تنها نگذاشتی ...من همیشه به تو محتاجم لحظه ایی و آنی مرا به حاله خودم وا مگذار❤❤❤🙏🙏🙏
اونم نمیزاره...راهمون دوره ازهم اونا توشهرستانن یکساعت راهه تا خونه ما ...اصلا دیربه دیرهم میزاره برم اونجا
توی ثانیه به ثانیه های زندگیم خدا رو با تمامه وجودم حس کردم...وازش ممنونم که توی فراز و نشیبهای زندگیم همیشه یارو یاورم بوده...ازش ممنونم که حبِ ائمه رو توی دلم قرار داده...خداجونم ازت متشکرم که منِ بنده ی ناچیزت رو با وجودِ تمامِ گناهاش تنها نگذاشتی ...من همیشه به تو محتاجم لحظه ایی و آنی مرا به حاله خودم وا مگذار❤❤❤🙏🙏🙏
بعضی وقتا میگم خوبه دورم...اگه نزدیک بودم وشوهرم نمیزاشت برم وکاری براشون بکنم خجالتش بیشتر بود ...لااقل حالا میگم راهم دوره ..البته وقتایی که برم همه جوره دورش تاب میخورم ..هرکاری داشته باشه تویه اون چندساعت میکنم براش روزمین نمیشینم .ولی آخرش تو دلم عذاب میکشم میگم چه دختری شدم برا مادرم آخه
توی ثانیه به ثانیه های زندگیم خدا رو با تمامه وجودم حس کردم...وازش ممنونم که توی فراز و نشیبهای زندگیم همیشه یارو یاورم بوده...ازش ممنونم که حبِ ائمه رو توی دلم قرار داده...خداجونم ازت متشکرم که منِ بنده ی ناچیزت رو با وجودِ تمامِ گناهاش تنها نگذاشتی ...من همیشه به تو محتاجم لحظه ایی و آنی مرا به حاله خودم وا مگذار❤❤❤🙏🙏🙏
اگر بنا ب بخشیدن باشه باید بپرسی خدا شوهرمو میبخشه؟ تو شوهرتو میبخشی؟ تو ک کاری نکردی
نه من شوهرمو نمیبخشم...ولی بخاطره ارامشه بچه هام وآرامشه زندگیم زیاد اصرار نمیکنم...البته چون میدونم اصرارم بدتره وکلا نمیزاره برم وبیام ...هیچی نمیگم ...
توی ثانیه به ثانیه های زندگیم خدا رو با تمامه وجودم حس کردم...وازش ممنونم که توی فراز و نشیبهای زندگیم همیشه یارو یاورم بوده...ازش ممنونم که حبِ ائمه رو توی دلم قرار داده...خداجونم ازت متشکرم که منِ بنده ی ناچیزت رو با وجودِ تمامِ گناهاش تنها نگذاشتی ...من همیشه به تو محتاجم لحظه ایی و آنی مرا به حاله خودم وا مگذار❤❤❤🙏🙏🙏