من مانتویی بودم بعد یه سالی چادری شدم دوباره مانتویی شدم
چادر سختمه نمیتونم جمع و جورش کنم شوهرم میگفت چادر بذار خودش خرید یه چادری هم که همش سر میخورد حتی با کش یکی دو ماه قبل عروسی سر کردم بعد که حامله شدم دیگه حالمم خوب نبود گذاشتمش کنار بعدم که بچه به دنیا اومد باز میگفت سر کن تو محرم یکی دو بار سر کردم گفتم من نمیدونم چادرو جمع کنم بچه رو بگیرم کیفمو بگیرم اعصابم داغون میشد دیگه سر نکردم
حالا بعد عقد ما خواهرا و مادرش اینا چادری بودن چادراشونو کنار گذاشتن من چادری شدم
من خیلی سختمه هی بخوام یه چیزو جمع و جور کنم نگه دارم حتی خیلی وقتا بیرون میرم کیفم برنمیدارم