گاهی فکر میکنم چه اشتباهی تو زندگیم کردم که دارم اینجوری تاوان میدم
من همسرم بهم خیانت کرده و جریانش مفصله تو این تاپیکم نوشتم
https://www.ninisite.com/discussion/topic/4331746/خیانت-همسرم-و-تجربه-من?postId=178657990
بعد زن برادرم انگار یه بار همسرمو اتفاقی با این خانوم دیده که داشتن میرفتن خونه جریانشو تو این تاپیک گفتم که من جمعش کردم
https://www.ninisite.com/discussion/topic/5500499/زن-برادر-بی-وجدان-من?page=1
حالا زن برادرم دیشب به شوهرم پیام داده که کار واجبی داره باید حتما ببینتش و به منم نگه
همسرم بهم گفت منم بدجوری دلم شور افتاد و نگران شدم
گفتم بهش بگو من چیزی از همسرم پنهون ندارم اگه حرفی دارین تشریف بیارید خونه و زن داداشم هم پیام داده هم من هم شما میدونیم خیلی چیزا هست که فرزانه نمیدونه
مخصوصا درباره خانم فلانی
وقتی این پیامو دیدم اصلا دستم یخ کرد
همسرمم حالش بهتر از من نبود
گفتم ولش کن بیا دست پیش رو بگیریم حالا تهش اینه که رسوا میشی
الان وا نده
بهش پیام بده من چیز بیشتری از فرزانه راجبه اون خانوم نمیدونم و اصلا متوجه نمیشم این نحوه پیام دادنتون یعنی چی یه بارم خونه مادر به حرمت همه سکوت کردم و معذرت خواهیتون رو قبول کردم واقعا نمیفهمم دنبال چی هستین
دوباره بعد یه مدت پیام داد من منظوری نداشتم و نمیدونم چرا اینقد عصبانی شدین من میگم من یه چیزایی رو باید بهتون بگم که فرزانه نمیدونه و اگه به اون بگم چون دلخوری بینمونه قبول نمیکنه
همسرم فقط علامت سوال فرستاد
اونم نوشت که این خانوم من راجبش تحقیق کردم دختر درستی نیست و اینکه فرزانه باهاش دوسته وجهه خوبی نداره و کسی که نمیدونه شما یه احوالپرسی هم باهاش بکنین مردم فکر بد دربارتون میکنن
فرزانه خودش دختر بدی نیست اما توجه کردین چند وقته حتی پوشش و ... هم فرق کرده و من نگرانم (فقط سیاستشو ببینین بخدا)
همسرم نوشت: ممنون از نگرانیتون
اونم نوشت خواهش میکنم شما هم مثل برادرم و اینا
(بچه ها چیزی که از پیاما یادمه نوشتم دقیق نیست )
دیگه دوتامون نفس راحت کشیدیم اما دوباره تو ذهن من طوفان شده بود کلی از همسرم گله کردم و گریه کردم اونم گفت اینروزا میگذره بخدا جبران میکنم و... اما من ته ذهنم اینه اگه واقعا زن برادرم بفهمه جریان چیه آبرویی برای زندگیم نمیمونه و همه میفهمن و این منو زجر میده (از پیاماشم معلوم بود میخواد مچ بگیره نتونست)
اصلا نمیدونم چکار کنم