یه سال بابامو از نزدیک ندیدیم چون بندر قرمز بود و منع سفر
حالا برا عید همه پیله کردن بابا و مامانم بیان این ور کشور همه دور هم جمع بشیم
خیلی میترسم
چکار کنم
نمیتونم بهشون بگم نیایید
من بچه کوچیک خانواده ام
.... نمیدونم چی بگم
میخوان بیان خونه شما؟
دیدن پدرمادرارزشش خیلی بیشتره
چی بگم عزیزم اونا تصمیم خودشونو گرفتن چقدر موقعیت سختیه
خدارو شکر پدرو مادرم تو شهر برادرم زندگی میکنن با برادرم راحترن اصرار نمیکنن برم پیششون منم سر این مساله شانس اوردم سال تا سال نرم پیششون خونوادم هیچی نمیگن فقط مادر شوهرم هست اونم زیاد علاقه به دید و بازدید نداره شوهرم هروقت بتونه بهش سر میزنه من سر این مساله شانس اوردم کسی بهم گیر نمیده بیا . منم دلم تنگ نمیشه مادر شوهرم هم با فامیلاش جوره با برادر و زن داداشاش و برادر زاده هاش و خواهراش و خواهر زاده هاش جوره . جاریم هم بخاطر این میره خونه شون چون اهل رفت و امده و مثل من نمیتونه خونه بمونه دوست داره به هر بهونه ای بره خونه این و اون. وگرنه مادر شوهرم علاقه ای به رفت وامد نداره همه بهم میگن تو شبیه مادر شوهرتی رفت و امدی نیستی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
