هیچی اومدم دوستمو با پا بزنم دفعه اول خورد دفعه دوم سالن خیس بود مام لیز خورد با کله رفتم زمین ۱ هفته نمیتونستم بشینم😐🤣
وقتی با نظرم موافق نیستی خواهشا ریپ نزن من فقط نظرمو گفتم عقاید ادما باهم فرق داره 🦋یاد گرفتم فراموش کنم آدمایی رو که فراموشم کردن یا تو شرایط سخت ولم کردن... دعا کنید اونی که میخوام امسال بشه 🥺🥺 ان الله بالغ امره ♥️کتاب خیلی دوست دارم یکی از ارزوهام اینه وقتی ازدواج کردم رفتم خونه خودم یه قفسه کتاب داشته باشم ... ابجیا میشه برام صلوات بفرستین 🥺♥️
دختری که عاشق ماه شد🌙🫧 به کردی و ترکی مسلطم ☻️🌙❤️🩹 هیچ ملکه ای نگران حرفایی که مردم در موردش میگن نیست چون خودش باور داره یه ملکه س👸 قوی تر از خودم نمیشناسم چون فقط خودم میدونم چقدر سختی کشیدم ولی قوی تر از قبل ادامه دادم چون رویاهام برای تحقق به یه دختر سرسخت و مبارز احتیاج داره نه یه دختره افسرده و گوشه گیر👸❤
ی بار کل کلاس درس زبان رو نخونده بودیم رفته بودیم اتاق ای تی در رو هم بستیم ی قفل داش اونم انداختیم😅😅همه معلما مدیر دنبال ما بودن تو کلاسا نمازخونه دسشویی چقد فحش خوردیم🤣
به اینا نگاه کنید 😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐 ایناهم به شما نگاه میکنن مگ نه😅خیلی جالبه منم اولش باورم نمیشد🤣🤦♀️
کلمات انگلیسی رو رو میز نوشته بودم معلن داشت دیکته می گفت تند تند نگاه می کردم می نوشتم یکیش هر چی می گشتم نبود یکدفعه معلم بالا سرم بود گفت عیب نداره فوقش ۱۹ میشی از خجالت اب شدم دبیرمون مرد بود
دختری که عاشق ماه شد🌙🫧 به کردی و ترکی مسلطم ☻️🌙❤️🩹 هیچ ملکه ای نگران حرفایی که مردم در موردش میگن نیست چون خودش باور داره یه ملکه س👸 قوی تر از خودم نمیشناسم چون فقط خودم میدونم چقدر سختی کشیدم ولی قوی تر از قبل ادامه دادم چون رویاهام برای تحقق به یه دختر سرسخت و مبارز احتیاج داره نه یه دختره افسرده و گوشه گیر👸❤
دبیر تاریخمون هر وقت امتحان می کرفت دوستم کتاب باز میکرد من کیشیک میدادم اون می خوند ریز منم می نوشتم همیشه یا ۱۹ یا ۲۰ میشدیم یبار اومد تو کلاس گفت امتحان ما خیالمون راحت یکدفعه گفت تو سالن امتحان می گیرم وای رفتیم سالن من شدم ۶ دوستم ۷ جلسه بعد هر دو غیبت کردیم کل کلاس بهمون زنگ زدن می خندیدن انقدر ضایع شدیم رومون نمیشد تا جلسه بعد وای انگار یکسال گذشت بس بهش فکر می کردم داغون بودیم جفتمون
ما معلم کلاس پنجممون یه دافی بود برا خودش ۲۶سالش بود خیلی هم پولدار بودن بعد سر امتحان همه جو ...
خوشبحالتون معلم های ما همه دنبال این بودن ابروتو ببرن من کلاسه زبان کلا بیرون کلاس تو باغچه بودم پیش مورچه ها چوب میکردم تو سوراخشون یدفعه اومد بالا سرم داد زد مدیر صدا زد از کلاس بیرونش کردم اومده اینجا داره بازی میکنه بچه های کلاس مرده بودن از خنده مدیرمونم خندش گرفته بود گفتم خودش تا میاد میگه تو برو بیرون می خوام درسو شروع کنم وای چه روزی بود