عروسیا ما اینطوره ک پدر دختره از دختر رضایتشو میپرسه و عقد تو مسجده
تعریف میکردن باباهه اومده پرسیده ک ایا قبول میکنی ازدواجو اونم گفته نه.
باباهه رفته مسجد گفته نه و عروسی بهم خورده 🤐 تمام خسارت عروسی رو هم دادن
شغل مردم من جان دادن است جان دادن در جاده های ناهموار. جان دادن در ته دره ها. جان دادن در هوتک ها. جان دادن در شکم تمساح ها. جان دادن درمیان دود گازوئیل ها. جان دادن در میان انبوهی از رگبار گلوله ها. شغل مردم من جان دادن است 🙃