2777
2789

بچه ها من تازه عضو شدم که فقط درد دل کنم قبلا کاربری داشتم ولی نخواستم با اون دیده بشم 

الان که اینو می‌نویسم دوروزه از ناراحتی چیزی نخوردم و از گریه دارم میمیرم 

برام دعا کنید لطفاً 

من ۲۲سالمه شوهرم ۳۲همچی خیلی عالی پیش می‌رفت تا اینکه عقد کردیم و من اوایل دوسش نداشتم ولی به مرور خییییلی شدید عاشقش شدم 

ولی باورتون میشه هنوز نمی‌دونم اون منو دوست داره یا نه چون زبونی میگه ولی تو عمل اذیتم می‌کنه 

من روش خیلی حساس بودم از دوست داشتن زیادی 

تا اینکه دوروز پیش خونشون بودم شام 

بعد یهو یکی به خونشون زنگ زد گفت با شوهرم کار داره یه خانم بود 

زن داداش شوهرم بود که ده سال پیش طلاق گرفته بود رفته بود و بچشو پدر مادر شوهرم نگه میدارن 

این با خانواده شوهرم بازم ارتباط داره ولی من ازش خوشم نمیومد 

به شوهرم گفته سوالای امتحان ریاضی مو میفرستم برام حل کن 

شوهرمو گفت باشه 

الان می‌نویسم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب بقیه

به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم بیابان بود و تابستان و اب سرد و استسقا.                                                                                 سرباز نبودیم کاش سربار هم نباشیم 

بعد من رفتم تو اتاق پیش شوهرم بهش گفتم هر وقت فرستاد بهش بگو من حل نمیکنم بفرسته به کس دیگه 

شوهرم میدونست ازش بدم میاد همش می‌خندید و انگار لذت میبرد از حساس شدنم 

می‌گفت نه حلش میکنم 

ولی من گفتم حل نکن اون که دیگه زن داداشت نیست نباید بهت پیام بده و زنگ بزنه

بنویس

گلی که داری امضامو میخونی لطفا برای مامان شدنم یک صلوات مهمونم کن. دست گلت درد نکنه    خدایا خودت میدونی چند ساله که منتظرم ...میدونی چه سختی ها و چه عذاب ها که نکشیدم . نه برای من، بخاطر دعاهای مادرم، بخاطر نمازهاش، بخاطر گریه هایی که برای بچه دار شدن من میکنه، دامن من و همه ی منتظرا رو سبز کن    
بعد من رفتم تو اتاق پیش شوهرم بهش گفتم هر وقت فرستاد بهش بگو من حل نمیکنم بفرسته به کس دیگه  ش ...

ببین وقتی حساس شدی مردا نقطه ضعف میگیرن بیشتر اذیت میکنن

زیاد دنیارو جدی نمیگیرم ....چرا باید غمگین باشم وقتی دنیا دوروزه ....انقدر جلو مشکلات محکم ایستادم که بهم گفتن تو دیگه کی هستی :مارفتیم بای بای مارفتیم بای بای ....من جلو مشکلات زانو نزدم چون خدارو باور داشتم و اعتماد داشتم ....خدا همیشه با منه ....اگه میخوای کمکت کنه باید باورش کنی ....یه نقطه زیر باورت می‌زاره و میشه یاورت،⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩

بعد شوهرم تو اتاق داد و بیداد کرد که من از یه دختر حرف بشنوم به تو ربطی ندارد من خودم می‌دونم چیکار کنم 

مگه میخواد منو بخوره 

که یهو پدر شوهرم و مادر شوهرم و خواهر شوهرم ریختن تو اتاق رو سرم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  4 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  3 ساعت پیش