مثلا تو جمعیم ی جمله میخاد بگه نصف جمله رو که میگه نگاهش رو منه
خیلی اذیت و معذب میشیم خیلیم به طور وحشتناکی من دم میاد ازش
من خودمم نامزدم ولی باز نگاه میکنه
هیشکیم نمیفهمه فقط به مامانم گقتم که میگه چاره ای نیست مجبورم برم خونشون
فامیل نامزدم هست و چون حوصله ندارم مادرشوهرم بگه رابطمون بهم زدی و اینا ب نامزدم نمیگم
خیلی برام سخته یه جوری نگاه میکنه
چندبارم اینور اونور تو بازرا دیدمش جوری که انگار داره دنبالم میاد
بخدا خسته شدم اجباره نمستونم نرم خونشون
مجردم هست این اقا
توروخدا کمکم کنین😣