2777
2789
عنوان

قضیه اینه که

156 بازدید | 20 پست

مادرشوهرم اومده بود خونمون. شوهرم هم دقیقا همون شب به مقدار زیاد مرغ خریده بود. و یه کم گوشت گوساله هم خریده بود که یخ زده بود گذاشتم کنار تا یخش باز شه و چرخش کنم. معمولا مرغ و گوشت رو شوهرم خرد میکنه. منم که داشتم شام درست میکردم و دو تا بچه کوچیکم دارم. شوهرم نشست مرغا رو خرد کرد و تموم شد. شام خوردیم و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد و خوابیدیم. فردا صبح قرار بود با هم بریم بیرون. شوهرم میخواست دوش بگیره قبلش رفت اون گوشت رو به تکه های کوچک تقسیم کنه تا من بتونم راحت تر چرخش کنم. منم داشتم مقدمات صبحانه رو حاضر میکردم. درهمین موقع مادرشوهرم از خواب بیدار شد و بعد از سلام و احوال پرسی یهو شروع کرد..... 

عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور می‌کنند و باعث لبخندم میشوند 

خب؟؟؟

ميشه لطفا براي حل مشكل مادرم دعا كنيد؟😔 ، لطفا اگه دعا كرديد بهم بگيد تا براتون حمد و ذكر يونسيه بخونم، خيلي سخته مادرت جلوي چشمات آب بشه و هيچكاري ازت برنياد، خدا رو بابت تمام نعماتي كه به من ارزاني داشته، شكرميكنم، ممنون ميشم در تاپيك چالش ناشناسم شركت كنيد🙂🌹 https://harfeto.timefriend.net/16393378956800

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

😕

خواهش میکنم هرکس رو دیدید بهش روحیه بدید،بگید اوضاع درست میشه،خاطره بامزه بگید به هم،باهم حرف بزنید.به دوستاتون زنگ بزنید بی دلیل بهشون چرت و پرت بگید،به هم کادو بدید،همدیگه رو خوشحال کنید...تا اطلاع ثانوی با کسی بد حرف نزنید،واقعا احتیاج داریم افسرده نباشیم،هممون با هم.

یهو مادرشوهرم گفت آقا مهدی دیگه خانم خونه شده. پس چرا زن گرفتی دیگه. شوهرم شوکه شد. منم از اون بدتر. آخه اصلا همچین رفتاری نداشته تا حالا. 

عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور می‌کنند و باعث لبخندم میشوند 

اون اوایل ازدواجمون شوهرم از سرکار برمی‌گشت ناهار می‌خورد بعدش ظرفا رو می‌شست. هرچی اصرار میکردم که تو خسته‌ای خودم میشورم میگفت نه. بعدا فهمیدم مامانش گفته باید به زنت کمک کنی. انقد گفتم که وقتی خسته ای نمیخواد کمک کنی تا دیگه ول کرد

عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور می‌کنند و باعث لبخندم میشوند 

مامانش همیشه خوب بود البته بعضی وقتا بهم حسودی می‌کرد ولی اصلا بدرفتاری نمی‌کرد. خیلی عجیب بود. کلا هنگ کرده بودم

عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور می‌کنند و باعث لبخندم میشوند 

خب مادرشوهرا حساس هستن

وقتي اونا خونتون هستن، نذار شوهرت زياد كار كنه


هرچند ميدونم توقعشون بي جا هست

ميشه لطفا براي حل مشكل مادرم دعا كنيد؟😔 ، لطفا اگه دعا كرديد بهم بگيد تا براتون حمد و ذكر يونسيه بخونم، خيلي سخته مادرت جلوي چشمات آب بشه و هيچكاري ازت برنياد، خدا رو بابت تمام نعماتي كه به من ارزاني داشته، شكرميكنم، ممنون ميشم در تاپيك چالش ناشناسم شركت كنيد🙂🌹 https://harfeto.timefriend.net/16393378956800

گفت صبح کله سحر هول گوشتا رو داری انگار خانم خونه تویی. و خیلی از اینجور حرفا. گفت روز تعطیل به جای اینکه بخوابی اومدی داری گوشت خرد میکنی. کی واسه من از این کارا کردی؟ بابات کی از این کارا میکرد؟ 

عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور می‌کنند و باعث لبخندم میشوند 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   آرزو1388  |  19 ساعت پیش
توسط   asraam  |  2 ساعت پیش