ی زن عمو دارم که کلا تو فامیل همه میگن بدجنسه و هیشکی دوسش نداره این اانم با ما صمیمیت و چون تو شهر عجیب هستیم هروز میاد خونمون و میره تا ساعت ۲ شب هم میمونه و ما شاید ۲ هفته یبار بریم خونشون که بعدشم پشیمون میشیم
خواهر من از همسرش جدا شده و با پسر ۷ سالش پیش ما زندگی میکنه
خانواده عموم ۲ تا بچه دارم ی دختر بزرگ و ی پسر ۶ ساله
حالا هروقت میان خونه ما کلا همه چیو بهم میریزن و هرکار میخان میکنن هروقت ما میریم خونشون با ناراحتی میام خونه
امشب خونشون بودیم اومد زن عموم که مارو برسونه دیدم ی ساعت داره ور میره به خواهر زادم
و گفت میخام زیپو ببندم سرما نخوره
الان خواهرزاده میگه همه جیب هامو گشت دارم دیوونه میشم
میخواست ببینه خواهرزاده چیزی از اسباب بازی های بخش برده یا نه
در صورتی که تاحالا اینکارو نکرده بود همش اذیت میکنه هرجور که هست ... دارم میمیرم واسه بچه میگفت خاله مگه من دزدم
دیگه خسته شدم ازش چیکارش کنم بنظرتون
بهش بگم ؟