میخوام بگم خیلی دوستت دارم
شایدم عادت کردم به فکر کردن به کسی که نیست و حسرت خورردن از تنهایی از غم از بی عشقی نمیدونم حکمتش چیه که دیدمت و مهرت به دلم افتاد!!!
دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
کرده صفحه ریگ و انگشتان قلم
میزند با اشک خونین این رقم
گفت اي مجنون شيدا ، چيست اين؟
می نویسی نامه ، بهر کيست اين؟
گفت مشق نام ليلي ميکنم
خاطر خود را تسلي ميکنم
چون ميسر نيست من را کام او
عشق بازي ميكنم با نام او .
دوستان اگه لطف کنید برای دلم یه صلوات بفرستید منم براتون میفرستم شاید خدا این دلمو درست کرد!!!