مشکل ام اینه همسرم مدام به رخ ام میکشه که قبلن یه دختر بچه دبیرستانی بودی که تو خونه ی من دکتر شدی
تو خونه ی پدرت هیچی نداشتین،عقده ای هستی و...
جالبه بگم با اینکه وضع مالی پدر اون خیلی بهتر از خانواده ی من هست ولی کیفیت زندگی ما خیلی بهتر بود و خودشم تو خونه ی ما که اومده بود از سبک زندگی ما تعجب میکرد
برای مثال ما از بیست سال پیش ماشین ظرفشویی داشتیم مادر اون تازه 4-5 ساله خریده
تو گرمای مرداد پدرش کولر روشن نمیکنه😑😑😑از بس خسیسن
تو خونه ی پدر من حتی بیرون هم میرن کولرشون رو رو درجه ی کم روشن میزارن خونه خنک بمونه
از غذاهای خونه ی پدرشون نگم براتون که خودش میدونه من اونجا به بهونه ی رژیم لب به چیزی نمیزنم،غذاها مزخرف و جالبه رو سفره ی یه بار مصرف و لیوان یه بار مصرف😐😐😐
اونم رو زمین با اینکه میز نهارخوری دارن روش پارچه کشیدن!!!
میاد خونه ی ما چیدمان میز غذارو میبینه خودش هنگ میکنه
(ایناشاید مهم نباشه فقط گفتم که فضارو ترسیم کرده باشم براتون)
مهم نحوه ی رفتارشون هست بسیار بی ادبانه و دور از نزاکت هست که من دیگه باهاشون کاری ندارم والان خیلی رسمی باهاشون هستم که احترامم حفظ بشه
مساله ی اصلی همسرم هم طبیعتا رفتارش مثل خانواده ش هست، جدا از خساست،بی مدیریتی،درک پایین،رفتار های بد
مجموع اینا برام خیلی ازاردهنده و سوهان روح هست