باپسری اشناشدم ک خیلی دنبالم اومد چون توذات خودم هس ک زود با کسی صمیمی نمیشم و اولین نفری بود ک تو این مدت از زندگیم بهش اجازه دادم بیاد ولی۲ماه اول کلی اعتراض میکرد ک تو برام حدومرز تعیین کردی فلان کات کرد بعد دوباره برگشت منم آدمم دیگ کم کم دل دادم بهش باهاش صمیمی ترشدم اشتباهاتی رو کردم خودم قبول دارم منی ک کلی ارزش برا خودم قائل بودم کل چیزای باارزشمو بهش دادم کور شده بودم و اونم همش میگف قصدش جدیه و میخواد مادرامون اشناشن ولی من نمیزاشتم میگفتم تا عید اشنا شیم بعدش بیاد دوهفتس سراینک گف میرم سربازی بعد میام جلو گفتم تکلیف من مشخص نیس من چ بدونم تو بعدسربازی میای جلو یا ن عمر من هدر میشه کات کرد گف شرایطم تغییر کرده الان من موندم با کلی عذاب وجدان چون دختر چهارچوب داری بودم و نمیتونم دوریشو اینک انقد راحت رف هضم کنم راهکاری دارین ک بتونم برگردونم؟چرا وقتی ک فهمید دوسش دارم انقد راحت ولم کرد و رف😔کمکم کنین