سلام... امروز تولد بچه خواهرشوهرم بود و ما رو دعوت کرده بودن.... البته مثل همیشه فقط به شوهرم گفته بودن و من دم غروب فهمیدم تولده و از صبح فکر میکردم قراره همینطوری برای شام بریم.... واقعیتش هم حوصله نداشتم هم ترس ویروس دارم واسه همین به شوهرم گفتم من دوست ندارم بریم اما اگه برای تو مهمه بریم
اونم دست منو پیچوند و چند بار با دستش صورت رو هل داد... گفت چرا دوست داری بیرون بری بگردی اما دوست نداری بیای خونه مامانه من.... بعدشم هی گفت اخلاقت خوب نیست...خسته شدم از این زندگی یا تو برو خونه مامانت چند روز یا من میرم و از این حرفا.... منم جوابش رو میدادم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
یه کار اینترنتی با درامد عالییی دارم.اگر کسی مایل به همکاری هست پیشنهاد دوستی بده تا براش توضیح بدم چون شرکت فعلا جذب داره و اینکه این کار به سرمایه اولیه هم نیاز نداره و تو شروع کار هیچ پولی ازتون گرفته نمیشه امضا موقت(به دلیل جذب موقت شرکت)
آخه من یه اشتباهی کردم همه چی رو به شوهرم میگم بعد چند وقت پیش خصوصیات اونایی که اختلال نقص توجه دارن رو خونده بودم بهش گفتم فکر کنم منم دارم باید برم مشاور... حالا هی تو دعوا میگفت تو مشکل داری اعصابت رو کنترل کن...چند بارم گفت منم میتونم بزنم منم گفتم غلط میکنی بزن ببین چیکار میکنم