2777
2789
عنوان

بیاید کمک

137 بازدید | 15 پست

من خانواده شوهرم خیلی موذی هستن ، با پنبه سر میبرن، اون وقت منم بیزبون، ولی حرفام درسته، شوهر م میگه من حرفاتو قبول دارم ،اما چیکار کنم،میگم کسایی که اذیتمون میکن و با عث اختلافن رو بگذ ار کنار تا اختلاف پیش نیاد ولی این کار رو نمیکنه، حالا از اول میگم،راهنماییم کنید

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم   

بفرمایید...😊

امیدوارم مادرشوهر و خواهرشوهرای گلم‌«البته گل های قالی»هر وقت برن بدی منو به شوهرم بگن تبدیل به سنگ بشن...😐..............دوستان ،برای صاحب خونه شدنم لطفا نفری ی صلوات بفرستید.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اول بگم خیلی سطح فرهنگشون هم پایینه، ما هم که ازدواج کردیم، وضعمون خوب نبود ولی هر هفته میومدن خونمون، بعد دیر اطلاع میدادن، بعد پشتشون یعنی دقیقا سر شام یهو سر و کله بقیشون پیدا میشد، منم جوون بودم و خام، اونا که میرفتن با شوهرم دعوا میشد ، و بعد هم با ید منت کشی نیکردم، حالا سر کارم میرفتم اصلا درک نمیکردن، اقا باردار شدم ، استراحت مطلق، مامانم میپخت و ما میخوردیم، توی این شرایط هم ول کن نبودن،

حتی یک بار مجبور شدم که خواهر شوهر مجردمو بیارم خونمون، پدرشوهر اینا رفته بودن جایی ناهار ،اومدن

 خونمون ، باز مادرشوهرم گفت ناهار میخوام،حتی خواهرشوهرم اعتراضکرد که رفتی غذا خوردی باز میخوای



اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم   

باز چیزی نگفتم، بعد یه مدت با هاسون رابطمو کم کردم، برای خودم خیلی خوب بود، ولی همین خواهر شوهرم جایی باعث دعوا و اختلاف شدش ،و براش خیلی سخت بود، چون مقصر بود

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم   

هی پدرشوهرم اینا میرفتم روی اعصابم که کینه شتری داری و غیره، منم برای اینکه خودم راحت با شم، بخشیدمشون و حالا باز رابطمو خوب کردم و اینا، خواهر شوهرم ازدواج کرده، اصلا با خانواده شوهرش ارتباط نداره، چون وسواسه، فقط فکر میکنن خودشون تمیزن،هیچ کس حق نداره بره خونشون ،وقتی بچه  دومش به دنیا اومده بود،ما رفتیم دیدنشون، کادو بدیم، چپ رفت ، راست رفت و گفت بچت  و بچه بزرگ خودش ، از همه بدتر و شلوغ ترن، در صورتیکه بیچاره ها این طور نبودن، چند بار دیگه هم اذیتم کرده، حالا منم به شوهرم میگم کاری با هاشون نداشته باش، قبول نمیکنه، آخه اینا میخوان آب بخورن، میزنگن که آب بخوریم یا نه 

ببخشید زیاد شد، 

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم   

این در صورتیکه خودش کلا با خانواده شوهرش به دلیل وسواس قطع رابطس، میگه کثیفن، بعد پدر شوهرش هم فوت شده، میگن نگه دار ی از مادر شوهر به عهده پسر کوچیکه ، در صورتیکه منم براد ر شوهرم کوچیکه، پدرشونم زنده اس ،اونوقت میخوان شوهرم کارلشونو انجام بعد.  شوهرم سخت اشه ، کلا فه شده،ولی منم که میگم ،میگه چیکار کنم، بعد خیلی فراموشکاره، تا میام حرف بزنم هم میگه  نبش قبر نکن، .


حالا من چه طور شوهرم رو بکشم طرف خودم، که دیگه اون طرف نباشه، وقتی یادم به بدیهاشون ، دق منکنم ، 

 



اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم   
هی پدرشوهرم اینا میرفتم روی اعصابم که کینه شتری داری و غیره، منم برای اینکه خودم راحت با شم، بخشیدمش ...

گلم خودت میتونی نری و  رقت و امد نکنی ولی شوهرت خونه پدرشه و حق داره بره سر بزنه.... بزار شوهرت و بچه ات هر وقت دلشون خواست برن ولی خودت نرو و سرد برخورد کن  خودشون حساب کار دستشون میاد ... درضمن شوهرتو واسه وعده غذایی نزار بره ... همینک بره سر بزنه یکی دو ساعت کافیه ....

 و دیگر اینکه وقتی میان خونه ات یه چایی  بزار جلوشون و میوه اگر داشتی حتی اگ موقع ناهار و شام هم شر بلند نشو چیزی درست کنی ....  اگر شوهرت اعتراض کرد بگو غذا از بیرون بیار  ... اگرم دیر وقت بیان خونه ات انتظار  چلو وشت خو ندارن بزاری جلوشون همون نیمرو درست کنی براشون سیر بشن کافیه ....

صدای باران زیباترین ترانه ی خداست....

دیگه اون هنر خودته 

قلق مردتو دست بیاری

چند سالته ؟ چند ساله ازدواج کردین ؟

تو هر ترفندی بزنی موقتیه 

باید منطقی با خود شوهرت صحبت کنی همه این حرفها که اینجا گفتی رو دوستانه و منطقی مطرح کن 

بکو اول و آخرش ما هستیم و بچه هامون، اولویت خونواده خودمونن ، بعد پدر و مادرا ، نه اینکه اونارو ول کنه ها ، باید طوری با اونا رفتار کنه که زن و بچه و خونواده خودش آسیب نبینن 

همه مسولیتها رو هم خودش قبول نکنه ، داداشش که مجرده و خونواده نداره بیشترش رو باید انجام بده

حالا کلا این چیزا که گفتی زیاد مهم نیست بخاطرش اعصابتو خورد کنیا بقیه هم این مشکلات رو دارن منم دارم از تو بیشتر ولی اهمیت نمیدم 

عزیزم تازمانی که تو بدی خانواده شوهرتو به شوهرت بگی اون ازشون دفاع میکنه حتی اگه حق باتو باشه توهیچی نگو اصلا هیچی شاید خیلی خیلی سخت باشه شاید یه سال هم طول بکشه ولی درعوض یه عمر راحت میشی شوهرت وقتی دیگه مجبور نباشه ازشون دفاع کنه بدیاشونو بیشترمیبینه وخودش فاصله میگیره این تنها راهته ودیگه هیچ راه دیگه ایی نیست.

وای زندگی چقدر جذابه وخدا وشکر که اعصاب من از فولادِ.........
این در صورتیکه خودش کلا با خانواده شوهرش به دلیل وسواس قطع رابطس، میگه کثیفن، بعد پدر شوهرش هم فوت ش ...

چند بار ک شوهرت تنهایی بره و تو بی محلی کنی و نری ... وسواس نشون ندی  برا حرفایی که خونوادش میزنن دیگ شوهرتم رفت و امدش کمتر میشه .....راستی اگ خونوادش بهت حرفی بزنن خودت درجا جوابشونو بده ... دیگ لازم نیست بیای توضیح بدی ک چی گذشته وچی بهت گفتن خونوادش چون اینجوری خودتو از چشم شوهرت میندازی 

صدای باران زیباترین ترانه ی خداست....

میدونی بعضی وقتها حساسیت بیش از حد ما زنها روی این مسائل باعث آذار خودمون و خانواده هامون میشه 

انقدر مشکلات بزرگ هست تو زندگی اینا خیلی سطحی و حاشیه ای هست نباید کامتو تلخ کنی بخاطر این مسایل پیش پا افتاده

سعی کن درست کنی ولی اگه نشد بعضی چیزا رو بگذر 

بخاطر آرامش زندگی خودت

 مادرشوهرم جز ساداته، حرف حرف خودش باید باشه،فوق العاده بی منطق، دختراش از دستش مینالن ،پسرا و شوهرش هم.ولی هم شون مطیعن، چون اگه ناراحت بشه، بدبخت میشن، بارها دیدم، حالا تا شوهرم قهر کنه،خواهرش میزنگ که مادره و از این حرفا، در صورتیکه مادرشوهرش هم مادره،تازه شوهرنداره،ولی نگاهشم نمیکنن

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم   
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز