2777
2789

بعد این همه تاپیک در مورد دکتر و کیست و ... امروز اومدم در مورد یه جوجه گنجشک حرف بزنم . زمان دانشجویی یه همکلاسی داشتم به اسم ندا نئیسی بچه کرمان که بعد ازدواج کرد به استاد دانشگاه و یزد میشینه الان. هر جا هست آرزوی خوشبختی براش میکنم . ندا یه جوجه گنجشک پیدا کرده بود که تازه بدنیا اومده بود مواظبتش میکرد من خیلی جوجه رو دوست داشتم تا اینکه زمان فُرجِه ها شد ندا میخاست بره خونشون .ولی من خوابگاه واسم بهتر بود و راه خونمون دور ،موندم خوابگاه .ندا هم جوجه رو سپرد دست من .بهم گفت نان خیس شده میخوره منم گرفتمشو با اینکه بچه های اتاقم با آوردنش مخالف بودن ولی من واسش با کارتن خونه درست کردم نمیدونم ندا اسم جوجو رو براش انتخاب کرده بود یا خودم روش گذاشتم .بگذریم تا نونش میدادم قشنگ دهنشو باز میکرد تا اینکه دیگه لب به نون نزد با خودم گفتم بزار بهش برنج سلف رو بدم دیگه شروع کرد برنج خوردن تا چند وقت .بعدش اینم نخورد دیگه مرغ کوچیک کوچیک کردم با کوبیده سلف هی بهش دادم خورد تا اینکه کم کم پرهاش ظاهر شدن دیگه گفتم بزار ببرمش تو محیط براش ملخ بزنم تا بخوره و یاد بگیره؛ آبم هر موقع میخاستم بهش بدم میزاشتمش رو دستم میبردمش تو آشپزخونه مچ دستمو آب میکردم اونم میخورد و کلی ذوق میکردم .هر دفعه از بیرون میومدم میرفتم پیشش میگفتم جوجو دیگه عادت کرده بود به اسمش . یادمه وقتی پرهاش تقریبا در اومده بود که میتونست بپره از توی بالکن ( طبقه ی اول ) میپرید توی باغچه توی علف ها . اگه تو بالکن تو خونش نبود میرفتم تو حیاط صدا میکردم جوجو جوجو .بال بال میزد و از تو باغچه میومد بیرون اینقد ذوق میکردم که انگار دنیا رو بهم میدادن از اینکه یکی حتی یه جوجه گنجشک منو دوست داره . یبار تو بالکن نبود تو باغچه ام صداش کردم نبود گفتم حتما یکی اومده گرفته با خودش برده به همین خاطر تمام طبقات رو رفتم و جوجو جوجو کردم تا آخرش صدای جیک جیک شو از یکی از اتاق ها شنیدم ( خوابگاهمون ۴ واحد ۳ طبقه ای ) رفتم گرفتمشو گفتم این جوجوی منه . 

دیگه زمان اون رسیده بود که پرواز رو بهش یاد بدم میبردمش طبقه سوم و از پنجره پرش میدادم پایین تا ترس از ارتفاع رو ازش بگیرم که بتونه پرواز کنه . تا اینکه یه روز نه تو باغچه بود نه تو اتاق ها نه هیچ جا برای همیشه از پیشم رفته بود نمیدونم شایدم در ورودی خوابگاه باز مونده بود و گربه اومده بود تو حیاط ولی امیدوار بودم که پرواز کرده باشه نه اینکه طعمه گربه شده باشه . از این ماجرا سالها میگذره ولی مطمئنم جوجوی من دعا میکنه من زودتری به آرزوم برسم ...

اخییییی چه قشنگ 

و خاکبرسر شلختت کنن مراقبش میبودی حیف نیست گربه کوفتش کرده

من ی جوجه داشتپ گزاشتمش لا پارچه دور تادورشو اجر گراشتم نمیدونم این گربه حروم از کجا این جوجه منو دراورد و وقتی داشت میپرید رو دیوار جوجم  جیک جیک صدا میزد ک من  برم بگیرمش 

اخییی هنوز یادش میفتم ناراحت میشم

میشه  برای شادی روح بهترین پدر دنیا ی صلوات مهمونم کنید😔

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چقدر قشنگ نوشتی .    جوجوت الان بابابزرگ شده

😊جوجوم دختر بود چون گنجشک ها از رنگ پرهاشون معلومه نر و ماده بودنشون . نرها پرهای سیاه رنگم دارن ولی ماده ها رنگ پرهاشون روشنه و رنگ سیاه ندارن . الان که خودش نیست چون عمر گنجشک ها زیاد نیست ولی دوست داشتم با خودم بیارمش شهرکرد اون موقع .براش خواستگار بیاد منم هی سخت بگرفتم 😉

اخییییی چه قشنگ  و خاکبرسر شلختت کنن مراقبش میبودی حیف نیست گربه کوفتش کرده من ی جوجه داشتپ گ ...

باور کن مثله بچه خودم ازش مراقبت میکردم اون موقع که این اتفاق افتاد من رفته بودم سر جلسه امتحان وگرنه من حتی زمان فرجه ها که همه مینشستن درس میخوندن من مادری میکردم برا جوجوم میگفتم مواظبت از این جوجه باعث میشه من نمره قبولی رو بگیرم . برای خودمم سخت بود اگه اجازه میدادن حاظر بودم با خودم ببرمش سر جلسه امتحان که گم نشه 

منم دقیقا حستو میفهمم چون ی گنجشک زخمی را دوا کردم و الان یاد اون افتادم ....ان شاءالله ک خیلی زود ب ...

ممنونم مهربون انشاءالله که شما و همه ی عزیزانی که تو نی نی سایت آرزو دارن به آرزوهای قشنگ شون برسن . معذرت میخام خاطرعزیزتونو مکدر کردم 

میگم شاید دوستات بردنش میشه؟ ازین دخترای حسود خوابگاهی من زیاد دیدم دورا ن دانشگا

شایدم اینم میشه . ولی اون موقع همه خوابگاه رو گشتم صداش نیومد مگه اینکه از خوابگاه برده باشنش بیرون 

من همش فکر میکنم بلد نیستم حرف بزنم قشنگ بنویسم گاهی وقتا شوهرم میگه مثلا دانشگاه رفتی ناراحت میشم ا ...

شوهرا زر زیاد میزنن

شوهر منم همش ازم سوتی میگیره میگه مهندسی اندازا ملخ بلد نیستی 

 منم ناراحت میشدم اوایل اما الان منم ازون میگم حالش جا میاد خفه میشه 

مثلا فلاسک نه فلاکس کلا چرت میگه 

میشه  برای شادی روح بهترین پدر دنیا ی صلوات مهمونم کنید😔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز