بعد این همه تاپیک در مورد دکتر و کیست و ... امروز اومدم در مورد یه جوجه گنجشک حرف بزنم . زمان دانشجویی یه همکلاسی داشتم به اسم ندا نئیسی بچه کرمان که بعد ازدواج کرد به استاد دانشگاه و یزد میشینه الان. هر جا هست آرزوی خوشبختی براش میکنم . ندا یه جوجه گنجشک پیدا کرده بود که تازه بدنیا اومده بود مواظبتش میکرد من خیلی جوجه رو دوست داشتم تا اینکه زمان فُرجِه ها شد ندا میخاست بره خونشون .ولی من خوابگاه واسم بهتر بود و راه خونمون دور ،موندم خوابگاه .ندا هم جوجه رو سپرد دست من .بهم گفت نان خیس شده میخوره منم گرفتمشو با اینکه بچه های اتاقم با آوردنش مخالف بودن ولی من واسش با کارتن خونه درست کردم نمیدونم ندا اسم جوجو رو براش انتخاب کرده بود یا خودم روش گذاشتم .بگذریم تا نونش میدادم قشنگ دهنشو باز میکرد تا اینکه دیگه لب به نون نزد با خودم گفتم بزار بهش برنج سلف رو بدم دیگه شروع کرد برنج خوردن تا چند وقت .بعدش اینم نخورد دیگه مرغ کوچیک کوچیک کردم با کوبیده سلف هی بهش دادم خورد تا اینکه کم کم پرهاش ظاهر شدن دیگه گفتم بزار ببرمش تو محیط براش ملخ بزنم تا بخوره و یاد بگیره؛ آبم هر موقع میخاستم بهش بدم میزاشتمش رو دستم میبردمش تو آشپزخونه مچ دستمو آب میکردم اونم میخورد و کلی ذوق میکردم .هر دفعه از بیرون میومدم میرفتم پیشش میگفتم جوجو دیگه عادت کرده بود به اسمش . یادمه وقتی پرهاش تقریبا در اومده بود که میتونست بپره از توی بالکن ( طبقه ی اول ) میپرید توی باغچه توی علف ها . اگه تو بالکن تو خونش نبود میرفتم تو حیاط صدا میکردم جوجو جوجو .بال بال میزد و از تو باغچه میومد بیرون اینقد ذوق میکردم که انگار دنیا رو بهم میدادن از اینکه یکی حتی یه جوجه گنجشک منو دوست داره . یبار تو بالکن نبود تو باغچه ام صداش کردم نبود گفتم حتما یکی اومده گرفته با خودش برده به همین خاطر تمام طبقات رو رفتم و جوجو جوجو کردم تا آخرش صدای جیک جیک شو از یکی از اتاق ها شنیدم ( خوابگاهمون ۴ واحد ۳ طبقه ای ) رفتم گرفتمشو گفتم این جوجوی منه .
دیگه زمان اون رسیده بود که پرواز رو بهش یاد بدم میبردمش طبقه سوم و از پنجره پرش میدادم پایین تا ترس از ارتفاع رو ازش بگیرم که بتونه پرواز کنه . تا اینکه یه روز نه تو باغچه بود نه تو اتاق ها نه هیچ جا برای همیشه از پیشم رفته بود نمیدونم شایدم در ورودی خوابگاه باز مونده بود و گربه اومده بود تو حیاط ولی امیدوار بودم که پرواز کرده باشه نه اینکه طعمه گربه شده باشه . از این ماجرا سالها میگذره ولی مطمئنم جوجوی من دعا میکنه من زودتری به آرزوم برسم ...