حس میکنم واقعا اضافه هستم حالم خوب نیس
شده تاحالا الکی گریه کنین سر چیزایه کوچیک
الان اونجوریم
البته همین چیزایه کوچیک تو زندگیا مهم تر از اتفاقایه بزرگه
حس میکنم خانواده شوهرم هیچکدوم از من خوششون نمیاد
تو دنیا فقط مامانمو دارم خدا حتی یه خواهر یا یه برادر نداد که راحت درد و دلمو بگم بهش و درکم کنه اروم بشم
دلم اندازه یه دنیا گرفته
خدایا اینا چیه دارم میگم...
این چه عنوانیه زدم میخواستم بنویسم مثل من
پس ما چی هستیم
من دارم ب پهنای صورتم اشک میریزم
منم به پوچی رسیدم.فردا دیگه میزارم و میرم یه هتلی جایی که خودم باشم وخدای خودم ازهمه کس وهمه چیز خستم....
چرا خوششون نمیاد خب
خیلی هم دلشون بخواد•°|
من اینجوریم دقیقا به خودکشی هم فکر میکنم همیشه
خدای شکر مادر داری بهترین دوستت هست عزیزم خانوادش حساب نمیذاره تو هم محل نده بیخیال باش بخودت برس شارز باش سعی کن با شوهرت خوش باشی تو خونت دلخوشی باشه مادرش ازت راضی باشه چی میشه راضی نباشه چی
من مشکل معده دارم نمیتونم بخوابم باور کن هرکس یه دردی داره
چه نیازی هست که خانواده ی همسرت از تو خوششون بیاد یا خیر ، برای خودت زندگی کن نه دیگران ، از زندگیت لذت ببر دوستِ من ، ببین چی خوشحالت میکنه همون رو انجام بده
یه کلام حال دلت رو به دیگران گره نزن بلکه خودت بسازش
خوشش نياد به درك اعتماد به نفس داشته باش
چه اهميتي داره
