تا حالا شوهرتون جلوی بچه

من بچه بودم مدام میدیدم بابام مامانمو میزنه و همیشه مانع میشدم میرفتم میگرفتم بابامو

من بچه بودم و این خشونت هارو دیدم چه حرفی یه هر چی

تا الان که ۱۸سالمه هنوزم تاثیرش روم هست

شما اصلا نباید جلو بچه دعوا کنید

حتی صداتون نباید بلند باشه جلوش

زدن که جای خود

همسرتون چیزی میگه بچه اونجاست جواب ندین خب

تاثیر وحشتناکی میذاره روش

آخی فکر کردم میخوای بنویسی جلو بچه ها بوسیده ؟ سعی کن دوباره پیش نیاد. خیلی کفری شد سکوت کن

یبار شوهرم شوخی شوخی داشت اذیتم میکرد به دخترم گفت مامان رو خفه کنم دخترم آنچنان جیغ بنفشی کشید و اومد با گریه با دستای کوچولوش هی باباش رو محکم میزد

من حامله بودم  گفتم  به آشپزخونه موکت بنداز  سر  نخورم  رفت موکت و خرید یکماه شده بود  پهن  نکرده بود  گفتم چرا پهن نمی کنی  برم  از خیابون  یکی و بیارم  بندازه   عصبی شد  یه عالمه کتکم  زد  بچها   تو شکمم  جمع  شده   بودن

ولی خب همیشه گریه میکردم میرفتم جداشون میکردم تا دعواشون میشد افسردگی میگرفتم الان میگم به جهنم بزنن همو بکشن 

منم خیلی زیاد دیدم دیگه بعضی وقتها میرفتم تو اتاقم گریه میکردم و فقط صدای جیغ وکتک کاری میشنیدم

چییییی حامله بودی ؟؟؟

دعوا وبحث رو ادامه ندین تا به این حد برسه ..وقتی احساس کردین جو متشنجه یا سکوت کنید یا برین تو یه اتاق دیگه یااگر لازمه وبحث بایه عذرخواهی تموم میشه عذرخواهی کنید.تو زندگی که بچه ها هستن بلاخره یکی باید گذشت کنه وکوتاه بیاد تا جو خونه آرام بمونه 

آره بخدا

کاش منم دو قلو حامله میشدم 

واقعن وقتی تاپیک رو خوندم دلم گرفت 

چقدر مردا بیشعور که مردبودنشون رو با دس بلند کردن روی یک زن ثابت میکنن و بچه ها هم قربانی زندگی میشن که تو آینده همون رفتار رو تکرار کرده و عقده ای بار میان

خواهرم ما زنا باید به خاطر بچه هامون اون موقع عصبانیت مرد باید چیزی نگیم تا حد امکان جو رو به سمت آرامش هدایت کنیم اما بعدن که عصبانیت مرد فرو کش گرد حرفت رو بزنی واز حقت نگذری تا باعث نشه بچه فکر کنه تو ضعیفی بچه باید مادر قوی داشته باشه از هر جهت .سیاست داشته باش خواهر .خدا به هممون کمک کنه 

وااااایی خداااا واقعااااا نمیدونم چی بگمممم خاک تو سرش عوضی بگو کثافت بچه خودت تو شکممه اینا همشون ی مشت حرومزادن حرومزاد آدم نیستن که بخدا اینارو که میفهمم هیچوقت نمیخام ازدواج کنم

ما فقط یکبار پسرم یازده ماهه بود برای اولین و اخرین بار جلوش داشتیم بحث میکردیم بچه بغل شوهرم بود

اومدم بچمو بگیرم شوهرم گفت نمیدمش یهو ناغافل دستشو تو هوا تکون داد خورد تو صورت بچه

انقدر بچم گریه کرد

بدترین روز زندگیم بود هنوز یاد بغض پسرم میفتم ناراحت میشم الهی براش بمیرم