سلام دوستان .هشت ساله برادرم بخاطر اینکه با پسرعموم ازدواج کردم و مخالف بود باهام قهره. بارها شنیدم پشت سرمون حرف زده. حتی مارو ببینه نمیذاره بچه هاش بیان بغلم. ازش ناراحتم ولی فکر میکنم این جدایی تموم بشه بهتره . به نظرتون چجور بهش بگم این کینه رو بذاره کنار
برو مهمونش ،ماچش کن بعلش کن
الان از شوهرت راضی؟ چرا مخالف بود؟
ولش کن بابا
ادم بود بعد ازدواجت پیشقدم میشد برا آشتی
آره راضیم.
الان راضی هستی از زندگیت اگه اره پس بی خیالش چطور تحمل دیدن خوشبختی ات رو نداره
بهش پیام بده ببین جواب میده
اگه جواب داد باهاش قرار بزار
داداشا هیچوقت دل خواهرشونو نمیشکنن اما کینه ازت به دل گرفته نذار ادامه دار باشه
واسطه قرار نده خودت کاری کن
این بار دیدی تف کن تو صورتش ادم این قدر کینه شتری اگر تو برای اشتی بری جلو مدام قهر میکنه و کار تو میشه منت کشی
اون زمان که پسرعموم اومد خواستگاری وضع مالیش خوب نبود و من کارمند بودم. خانواده عموم زیاد مقید نبودن و با ما متفاوت بودن
منم یساله و خورده ایه داداشم قهره سره مخالفتش با عشقم هنوزم نرسیدیم بهم دعواشوون شد با عشقم بدجور سرمن💔
چرا مخالف بود؟ پدرمادرت هیچی نمیگن
از من متنفره . اذیت میشم. بخدا حتی یه بار بهش بی احترامی نکردم. ولی نمیفمم چرا اینقد کینه ای رفتار میکنه
ولش كن بابا اصلا محلش نده زندگى خودت بوده دلت خواسته با هركى دوس دارى ازدواج كنى محلشون نزار . حرص ميخورم ميبينم همه سر دخترا سوار ميشن
خیلی سخته
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
