2777
2789

من یه خواهر و برادر بزرگ تر از خودم دارم خودم ۶ ساله ازدواج کردم برادرم ۳ساله ازدواج کرده و همه چی از اونجا شروع شد که داداشم زیر بار ازدواج نمیرفت و برای داداشم یکی واسطه شد و معرفی کردن و رفتن خواستگاری تو جلسه اول مامان و بابام رفتن و خواهرم چون جلسه اول بود و نمیشناختیم من نرفتم و همه چی تموم شد ولی مامانم مخالف بود بخاطر اینکه هم سطح نبودیم از لحاظ مالی اما بابام گفت اصلا مهم نیست شب بله برون من رفتم و وقتی دختره و خانواده و جو خانواده و فامیل شونو دیدم خیلی حالم بد شد چون اصلا هم سطح نبودیم و متوجه شدم اصلا ب هم نمیخوریم ولی هیچی نگفتم بماند ک تا صبح گریه کردم بخاطر داداشم اما سپردم ب خدا گفتم حتما قسمته و مهم نیست وقتی خودش پسندیده و اینم بگم  دختره هم تو جلسه اول بعد اینکه با داداشم از اتاق اومدن بیرون بله داد 🙂...همه اینا گذشت و رابطه من با عروس مون خوب بود براش همه کاری کردیم دو تا سرویس طلا و حلقه و پشت حلقه برلیان حتی برای داداشم  ما حلقه خریدیم و به عنوان‌ نشون یه تک پوش خیلی گرون...همه چیز باب میل ش بود بهترین تالار و بهترین آرایشگاه حتی لباس عروس خرید برای دوشب عروسی اما انگار همش متوقع بود و همیشه تو همه زمینه ای دله بازی در میاورد ...حتی تو غذا خوردن ینی بارها شده بود ک رفته بودیم رستوران یا خرید نمیتونم  چطور وصف کنم همیشه گرسنه بود و همش میخواست گرون ترین چیزا رو بخره در صورتی که حتی نمیدونست چیه ...حس میکرد این زندگی ک اومده توش مثل یه رودخونه س و تا میتونه باید ازش ماهی صید کنه ک یه روزی خشک نشه... همه اینا گذشت و بردار زادم ب دنیا اومد و از جون و دل دوستش داریم و همه کار میکنیم برای خوشحالیش اما انگار کلا به چشمش نمیومد هر زمان ک با هم خونه پدرم بودیم بی دلیل گرفته بود یا انگار ناراحت بود که مارو میدید چون پدرم خیلی به خانواده اهمیت میده و بین دختر و پسر فرقی نمیزاره ...تا اینکه کم کم یه حالی شدم نسبت بهش باهاش خیلی خوبم اما وقتی حرف میزنه باهام نمیتونم تو چشماش نگاه کنم و تو روش بخندم و از این حس عذاب میکشم و میگم داداشم گناه داره اگه با زنش بد باشم و دوستش نداشته باشم ... حتی حس میکنم چون همسنیم اونم نسبت به من حسادت داره و همش میگه رابطه تو و شوهرت چطوره دعوا تون میشه ؟ شنیدم بین تون ناراحتی پیش اومده ...حتی یک بار یه اتفاقی افتاد ک بهم ثابت شد این حسادت و... تا اینکه چند شب پیش سالگرد ازدواجم بود و همه رفتیم خونه بابام و اون صورتش انقدر ناراحت و گرفته بود که همه متوجه شدن بعد به خواهرم گفت شما با هماهنگی قبلی اومدید اینجا😐 ینی چرا اومدید اینجا چون خونه  خودش بالا خونه پدرم...حالا نمیدونم با این دختر چطور برخورد کنم و چون پدرم یه بار بهمون گفت هر برخوردی یا حرفی دیدید اعتنا نکنید بخاطر برادر تون و بگذرید و به روتون نیارید نمیدونم با این دختر چطور رفتار کنم خواهش میکنم کمک کنید بگید چیکار کنم با این شرایط 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز