پسرم هنوز دوسالش نشده،
چند روز پیش پدرشوهرم اینا رو دعوت کرده بودم،پسرم با بچه جاریم یکم داشت دعوا میکرد و هُلش میداد و . . .
یهو پدرشوهرم توی جمع هرررچی خواست گفت.
گفت: این بچه هُجومیه همش میخواد به دیگران حمله کنه ،، این آدمهای دَعوایی که توی خیابون هستن,توی بچگی این شکلی بودن ، ،این بچه احساس امنیت نمیکنه واسه همین حمله میکنه،،این بچه کوه خشمه،،
خلاصه هر روی خواست گفت
من و شوهرمم هیچچچچی نگفتیم
جَو سنگین بود
فقط رفتیم توی آشپزخونه تا زودتر نهار رو بخورن و برن.
آخرشب شوهرم زنگ زد به مادرش گفت این حرفا چی بود که بابا زد، مادرشوهرش گفت چیزی نمیگویم که، میگیم بچت مریضه ببرش دکتر!!!!!!!!
اولین بارشون نیست.
از همون نوزادی بچم ، همش بهش اَنگ میزدن.
همش بچمو با بچه جاریم مقایسه میکنن.
هی به بچم میگن جیغ جیغو ، شلوغ کُن ،. . .
خب بچم نوزاد بود کولیک داشت زیاد گریه میکرد مگه چیه؟؟؟
به خدا بچم خیلی خوب و مهربون و فوق العاده باهوشه،فققققط مادرشوهرم اینا اینجوری میگن.
حتی غریبه ها عاشق بچم هستن.
البته انکار نمیکنم که یکم پر انرژی هست .
شما جای من بودید چکار میکردید؟؟؟؟