سلام بچه ها خوبین؟
من امروز دفاعیه داشتم دانشگاه دروغ نگم ۲ ماهه خواب و خوراک و زندگی درست ندارم
دیگه اگر امروز میموند دفاعم میرفت برای ترم آینده و باید شهریه ثابت و واحدو دوباره میگرفتم و پول میدادم
دیشب تا نصفه شب بیدار بودم و نتونستم این یکی دوروزه حموم برم....
امروز همین که از دانشگاه اومدم حدود ساعت ۱۲ بود نهارمو با همسرم خوردیم و اون رفت سرکار.....مامانش که تو ساخامون ماست گفت برادر بزرگه ی همسرم امروز برای نهار امروز ۲ اینطورا میان خونه شون برای نهار منم برم پیششون تنها نباشم.....اما از اونجایی که من هم خسته بودم هم کثیف به مادر همسرم گفتم من واقعا خستم.....و نمیتونم بیام....گفت پس من اگر پرسیدن دروغگی بهشون میگم رفته خونه ی مامانشینا آخه برادر شوهرم یه پسر داره که خیلی باهاش بازی میکنم و خیلی دوسم داره هر وقت میاد اینجا میاد طبقه بالا دم واحدو فقط در میزنه که من برم باهاش بازی کنم.....
😂😂😂😂منم همین که همسرم رفت سرکار مث خرس خوابیدم فقط.
خلاصه اینکه همسرم که رفته سرکار نگو برادر شوهرمنم که محل کارش با همسرپ یکجاست رفته سراغ اون....بااین تفاوت که زن و بچه شو گذاشته خونه مامانشینا رفته😂😂😂😂 که شب بیان شام
حالا بعد اتمام کار میخوان برن خونه ی مامانمینا که منم تحویل بگیرن😂😂😂😂همسرم از اونجا استرس من از اینجا استرس....
اینم بگم برادر همسرم خیلی حساسه خیلللی
یعنی اگر بفهمه دروغ گفتیم خیلی بد میشه
اینم بگم که به فرار از خونه فکر کردم😂😂😂😂که برم و الکی به جاری و بچه ش بگم من اومدم اما بچه ش خیلی تیزه مطمئننا میفهمه و منو صدا میکنه😂😂😂من گیر کردم تو خونه خودم.....لطفا کمک