اول از همه بگم اگر ی سر به تاپیکام بزنین تا الان نه غیبت کردم نه درد دل ولی واقعا امشب اعصابم خورد شد و نمیدونم چیکار کنم واس همین اومدم از شما کمک بگیرم.به شوهرمم میگم اون سعی میکنه خون سردم کنه و چون پسرخالمه زیاد دخالت نمیکنه یوقت پدر مادرم نسبت بهش سرد نشن.اشتباه مامان بابای من این بود به واسطه اشنایی از مادربزرگم رفتن و این دختره رو گرفتن.از روز اول هی نه اومد تو کارشون هی اینا عجله داشتن واس جواب دادن حتی ما رفتیم مسافرت اینا زنگ میزدن بیاین واس عید غدیر عقد کنیم.حتی قرار بود سه روز تحقیق کنن در مورد داداشم ولی همون روز اول تحقیقشون تموم شد جوابشون مثبت بود.منم تو عقد بودم داشتم کارای خونه رو میکردم ک عروسیه رو بگیریم.28اذر عروسیمون بود دقیقا هفته قبلش رفت ازمایشو محضر ک مامانم میگه تو ازمایشگاهم دعواشون شده بوده.منم ک درگیر بنایی و کاغذ دیواریو تمیز کاریو دیگه هرکی عروسی گرفته باشه میدونه دقیقه نود چقد کار داره خلاصه از اونجایی ک من با داداشم قهر بودم نه محضر رفتم ن مراسم چرا نرفتم چون شب خواستگاریش با خوشحالی رفتم سمتش ب شوهرم گف کی گف اینو بیاری😐انگار جن زده شده بود تا میتونست تهمت هم زد بهم مارو با چشم گریون برگردوند خونه همونجا گفتم هرچی نفرین میکنی سرت بیاد حتی سرخاکتم دیگه نمیام نمیدونم چرا میخواست زندگی مارو خراب کنه شوهرمم دیگه حرفای اونو پیگیری نکرد دست بکار شدیم برای مجلس عروسی...خلاصه دوستان دارم تایپ میکنم شرمنده اگر دیر میشه بعدا کامنتا رو میخونم جواب میدم بازم عزرخواهی میکنم از الان🙏
💕😍عشقِ مامان بابا خوش اومدی به دنیامون😍💕