یه خاطره ی باحال.من تازه عروسی کرده بودم خونمم شهرستان بود واسه مسافرت رفتم تهران خونه ی مامانم بعد یک هفته خاستم برگردم آماده شدم گفتم مامان زنگ بزن آژانس ماشین بفرسته مامانمم نشست پای تلفن زنگ زد آژانس.آقا سلام خسته نباشید یه ماشین میخاستیم واسه ترمینال دخترم میخاد بره شهرستان.راستی دختر نیستا دوماهه ازدواج کرده ماکه راضی نیودیم خودش شوهر کرده رفته شهرستان.منم همینجور نگاش میکردم 🤔🤔تا ماشین اومد یارو تا ترمینال از اینه نگاهم میکرد و لبخند ملیح میزد🤨🤨