سلام
تو خانوادهی ما شوهر خواهرم خیلی شخصیتا آدم رازداریه. از خیلی مسائل خبر داره ولی به کلمه هم بروز نداده. چون خودش و خانوادش فامیلن
اما شوهر من... هر چی بهش بگی یا خودش بفهمه میره میذاره کف دست پدر و مادرشوهر
وقتی می فهمم چغلی خانوادم رو کرده خیلی ناراحت میشم. حس صمیمیت مون کم میشه. همیشه دوست داشتم شوهرم آدم مطئنی باشه که راحت باهاش دردودل کنم. اوایل خیلی باهاش حرف زدم که حرفهای منو نبره پخش نکنه. حاشا می کرد یا می گفت تو هم میری میگی. الان مدتیه دیگه چیزی بهش نمیگم، اونم همین طور دیگه حرفی نمیزنه. یواشکی با خانوادش حرف میزنه و یه کارهایی میکنه ولی نمیگه. ازش هم می پرسم میگه نه خبری نیست.
اینجوری هم خوب نیست. انگار هر روز غریبهتر میشیم.
شما چه توصیهای دارید؟