شوهرمن که اومد تو اتاق داشت گریه میکرد اخه زایمان من خیلی طول کشید( ۷ ساعت درد طبیعی کشیدم اخر هم رفتم سزارین) یه دسته گل خوشگل و بزرگ هم دستش بود اومد بوسم گرد و گفت پسرکمون خیلی خوشگله
من از عصر درد کشیدم تا صبح ۶ونیم پسرمو دنیاآوردم.ففط خواهرم همرام بود. مامانم میگفت تا صبح نتونست بخوابه. صبح هم که اومدن ملاقاتم یه جعبه شیرینی گرفته بود خیلی خوشحال بود وبا عشق نگام کرد حالمو پرسید. دیگه بوسیدنو پیش خانوادم خجالت کشید بچم. بعدش تندی رفت پدر مادرشو که شهر دیگه هست آورد ماشینشون دست شوهرم بود.
امیدوارم شوهرم رفتارای رمانتیک بکنه😅ولی من ایشالاسزمیشم
اگه ازم بپرسن مهم ترین چیزی که توزندگی یادگرفتی چیه؟میگم اگر هرجای زندگی حالت با کسی یا چیزی خوی نبود ترکش کن...میگم هیچ چیزی توزندگی مهم ترازحال خوبت نیس...
در تاریخ ۱۴۰۲/۲/۱۲ کاربریم به خواست خودم لغو شد خیلی دوست داشتم بازم بمونم اما اینجا کاملا وقتمو میگرفت. نمیتونستم مدیریت کنم همش اینجا بودم.این چند سال که اینجا بودم از همه کار وزندگیم افتادم ودرجا زدم..دوسه تا کاربری دیگم داشتم که اونا قبلا توسط نی نی یار تعلیق شد.سه،چهار سال توی این سایت بودم.گاهی اوقات عصبی بودم وممکنه با کسی بد برخورد کرده باشم یا حرف بدی زده باشم.امیدوارم اگه کسی بوده که از دستم عصبانی بوده وهست اگهمقدوره براش منو ببخشه وحلالم کنه.برای خوشبختیم، برای سلامتی وطول عمر خودم ومادرم وهمینطور واسه ازدواجم با یک ادم مناسب وابرومند وخوشبخت شدنم دعا کنید.سنم متاسفانه هی داره بالا میره وهمچنان مجردم.واسم دعا کنید.خدافظ