سلام خانمای گل اگر ک تایپایک قبلمو بخونید متوجه میشید ک ناراحتیم تااندازه هست.(ک برادرشوهرم سهم زمینای مارو از پدرشوهرم گرفت.و شوهرم تو سخت ترین شرایط قرار گرفت و جاریمم طی یه مسائل پوچی تهمت زد بهم ک من بی احترامی به مادر فوت شدش کردم.ک استغفرالله من اینکارو نکردم)و خلاصه ارتباطامون قطع شد چند ماه پیش خواهرشوهرام خواستن بیان خونمون ولی درو باز کردیم تا اونا هم هستن .مادقمون اومد ولی به احترام چیزی نگفتیم .بماند که درمورد زمینا هیچ چیزی نگفت ک شوهرم اروم شه .از همه بدتر جاریم اومد یه چایی بزور خورد .بشقاب میوه و شرینیشم دست نزد و به شکل کاملا عقده ای بازی طلاهاشو با ایما اشاره نشون میداد ک شوهرم متوجه شد .حتی شنیدم که تولد بچش بخاطر کرونا کیکشونم اورده بود جلو در بقیه ..و ما باهیچ کدوم از خانواده همسرم ارتباطی نداریم.حالا دامادشون به عنوان بزرگتر میخواد مارو ببره خونشون دیشب شوهرم گوشیامونو خاموش کرد از خونه زدیم بیرون ک خونه باشیم دنبالمون بیاد شوهرمیگه.حقمو خوردن دلم نمیخواد باهاشون رفتو امد کنم.
و منم اصلا دلم نمیخواد 😩جاریمو ببینم فقط کارش اذیتو حسادته نمیخوام برگردم به قرصام .چیکار کنم .
