۳۳ سالمه و ۱۱ ساله ازدواج کردم ، تو زندگی خیلی غم داشتم همیشه ولی نمیدونم چرا نمیتونم درد دل کنم ، اگه با کسی در مورد ناراحتی هام حرف بزنم فرداش پشیمون میشم حتی اینجا هم نمیتونم ، فقط یکبار چندسال پیش با یه کاربری دیگه اومدم واسه درد دل با اینکه همچین معروف هم نبودم اون موقع
موهای سفید سرم زیاد شدن و میدونم واسه غصه هایی هست که میخورم و تو خودم می ریزم😞😞
منم اینطوریم حتی نمیتونم مشکلاتمو پیش خودم تکرار کنم یه جورایی انگار میترسم از دردودل
وقتی وارد يه رابطه پخته ميشی نگرانیا از اينكه كجا رفت،با كی رفت يا تنهام ميذاره تبديل ميشه به اينكه الان چی حالشو خوب ميكنه؟ چطور فرداشو بسازم؟ كم خوابيده و خستست. رابطه های با اعتماد انقدر محكمه و به هم اطمينان ميدن كه نگرانيشون فقط رفاه طرفشونه نه ترس از نبودنش
واسه اینکه همه زندگیش کارش شده و شکر خدا درآمدش خوبه ولی اصلا به خونه نمیرسه ، آدم عاشق هرچی باشه بهش می رسه ولی همسر من اصلا تو قید این کار نیست ، اینکه بخواد زن و بچش بهترین باشن