چطوره ؟قشنگه؟

سلام بر دنیای کوچک من آمده ام قدری باتو قدم بزنم و صحبت کنم دیری است کسی با من سخن از واژه ی دختر نداشته است دنیای کوچک من میدانم که خوب به خاطر داری من همان دخترک کوچک بادم همان دختری که لباس دامنی صورتیش دل غمزده خارها را شاد میکرد همان دخترکی که صدای اوازه شادیش کوچه پس کوچه های شهر را میگرفت همان دخترک نادان که هر جنس مذکری را پاک میپنداشت و در فهم خود هر جنس مذکری برادرش بود دنیای کوچک من هنوز همانم با اختلاف اینکه نمیدانم برادرانم گرگ شده اند یا نگرش من غلط است روز ها که راهی مکتب درس میشوم برادرانم به من طعنه میزنند از ترس طعنه هایشان دیگر انهارا برادر نمپندارم گویی دشمنم شده اند امنیتم را از من گرفته اند دیگر دخترک شاد کودکی هایم نیستم دنیای من میترسم نه از برادران دشمنم بلکه نگران خواهرانم هستم دخترانی پاک تر از برگ بهار که خواهان ازادی بی رنج هستند اما به انها انگ هرزگی میزنند دنیای من ترسم از نامردی نامردان حقیر است که طعنه زدند به لباس خونی دخترانم و دخترانی که بخاطر لباس خونی خجالت کشیدند بی انکه بدانند گناهشان چیست ؟چه جرمی مرتکب شده اند؟دخترانی که حق ندارند ساعتی از شب بیرون رفته  اب و هوایی عوض کنند مبادا گرگ ها وجود پاکشان را بدرند دخترانی که حق خندیدن با صدای بلند را ندارند گویی انقدر حقیرند که خندیدنشان جرم است و قصاص ان بدگویی و بدهنیست دنیای من مگر نگفتی عشق خوب است چگونه است در دنیای دختران پاک سرزمین من عاشق شدن حکمی دارد معادل با تیغه داس دنیای من دخترانم درحال جان کندن هستند زنده زنده مرگ را به چشم دیده اند برایشان دعا کن برایشان دعا کن برایشان......