امروزم زنگ زده من جواب ندادم مامانم جواب داد میگه میفرستم بیاد دنبالش بچه رو بیارین اینجا شب بخوابه آخه یکی نیست بگه من اگه بخوام میرم خونه خودم میخوابم اگرم نخوام همینجا خونه مامانم میخوابم حیلی خوشم میاد ازت که بیام اونجا مامانم گفت بهش میگم اگه خواست بیاد میگم زنگتون بزنه من زنگ نزدم زنیکه فضول
شوهرم خیلی بچه ننه است الان مامانش زنگش میزنه باز دعوامون رو میندازه 😔 ای خدا چرا دست از سر زندگیم این مادرشوهر بر نمیداره هرجور جوابشم میدی نمیفهمه بعضی اوقات مثل امشب اینقدر دلم میخواد نفرین کنمش هم شوهر بچه ننه امو هم اون مادرش که عامل دعواهامونه همه اش منو با شوهرم دعوا میندازه
خدایا آخه چرا بدبختم چرا دست از سر زندگیم بر نمیداره دیگه دارم به جدایی فکر میکنم 😔